گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۲

منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین
گذری کن و گل و سوسن و سمنم ببین
تو و او که باشد؟ از این دویی چه کنی سخن؟
همه اوست این نه تویی، بدان، نه منم، ببین
در و بام خلوت من پر است ز نقش او
به تو شرح واقعه بیش از این چه کنم؟ ببین
ز درش به روز من ار چه دور همی‌روم
شب تیره بر سر کوی او وطنم ببین
به دیار ما چو به دوستی گذرت بود
سخنم مپرس ز دشمنان، سخنم ببین
نخورم بر غم تو باده جز بعلانیه
تو به سر من چو نمی‌رسی، علنم ببین
چو پس از منت هوس تفرج دل کند
بر خاک من رو و بازکن کفنم، ببین
ز خدای و نفس خود، ار چنان که تو واقفی
نفس خدای ز جانب یمنم ببین
مکن، اوحدی، طلبم، که غایبم از زمین
بهل این زمین و برون از این زمنم ببین

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین
گذری کن و گل و سوسن و سمنم ببین
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که در دنیای عشق مانند یک چمن سرسبز و زیبا هستم؛ بیایید و نگاهی بیندازید تا گل‌ها و گیاهان معطر مرا ببینید.
تو و او که باشد؟ از این دویی چه کنی سخن؟
همه اوست این نه تویی، بدان، نه منم، ببین
هوش مصنوعی: تو و او چه تفاوتی دارید؟ درباره‌ی این دوگانگی چه می‌توان گفت؟ در واقع، همه چیز اوست و این تنها خودت نیستی، بلکه من هم نیستم. به این موضوع دقت کن و ببین.
در و بام خلوت من پر است ز نقش او
به تو شرح واقعه بیش از این چه کنم؟ ببین
هوش مصنوعی: خانه‌ام پر است از یاد و نشانه‌های محبوبم. حالا چه بگویم از این داستان عاشقانه؟ فقط کافی است که نگاه کنی و ببینی.
ز درش به روز من ار چه دور همی‌روم
شب تیره بر سر کوی او وطنم ببین
هوش مصنوعی: اگرچه به در خانه‌اش در روز دور هستم، اما شب‌های تاریک را در کوچه‌اش می‌گذرانم و وطنم را در آنجا می‌بینم.
به دیار ما چو به دوستی گذرت بود
سخنم مپرس ز دشمنان، سخنم ببین
هوش مصنوعی: اگر به سرزمین ما سفر کردی، از من درباره دشمنان نپرسی، بلکه به رفتار و گفتار خودم توجه کن.
نخورم بر غم تو باده جز بعلانیه
تو به سر من چو نمی‌رسی، علنم ببین
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم در غم تو شراب بنوشم، چرا که اگر تو به من نمی‌رسی، پس می‌توانی ببینی که حال من چگونه است.
چو پس از منت هوس تفرج دل کند
بر خاک من رو و بازکن کفنم، ببین
هوش مصنوعی: زمانی که پس از تحمل زحمت و انتظار، به آرزوی دل خود برای تفریح و گردش رسیدی، بر قبری که من در آن آرامیده‌ام برو و کفن من را باز کن تا مرا ببینی.
ز خدای و نفس خود، ار چنان که تو واقفی
نفس خدای ز جانب یمنم ببین
هوش مصنوعی: اگر تو از خدا و نفس خود آگاه باشی، نافع خدا را از سمت یمن مشاهده کن.
مکن، اوحدی، طلبم، که غایبم از زمین
بهل این زمین و برون از این زمنم ببین
هوش مصنوعی: ای اوحدی، به دنبال من نگرد، زیرا که من در این دنیا نیستم. این دنیا و زمان را رها کن و بر مندی دیگر فراتر از این دنیا نظر افکن.

حاشیه ها

1394/05/29 13:07
مجید ع

وزن این شعر بر وزن سه تا متفاعلن است و نه چهارتا یعنی وزن شعر به صورت
متفاعلن متفاعلن متفاعلن
است