گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۷

دوست با کاروان کن فیکون
آمد از شهر لامکان بیرون
عور گشت از لباس بی‌چونی
باز پوشید کسوت چه و چون
گه بر آمد به صورت لیلی
گه در آمد به دیدهٔ مجنون
گاه مشهور شد به آیت نور
گاه مذکور شد به سورهٔ نون
چون به آب و زمین او بر رست
ریشه و بیخهای گوناگون
پیش کافور و زنجبیل نهاد
عسل و تین و روغن و زیتون
می‌سرشت این چهار جنس بهم
مدتی چون تمام شد معجون
دردها را درو نهاد دوا
زهرها را ازو نبشت افسون
اوحدی شربتی از آن بچشید
گشت دیوانه والجنون فنون

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوست با کاروان کن فیکون
آمد از شهر لامکان بیرون
هوش مصنوعی: دوست از شهر ناشناخته و دوری به همراه کاروانی از افراد آمد.
عور گشت از لباس بی‌چونی
باز پوشید کسوت چه و چون
هوش مصنوعی: از آنجا که شخص بدون هویت و وجود خود را از دست داده، لباس جدیدی بر تن می‌کند که نشان‌دهنده حال و روز اوست.
گه بر آمد به صورت لیلی
گه در آمد به دیدهٔ مجنون
هوش مصنوعی: گاه چهرهٔ لیلی را می‌بینم و گاه تصویر مجنون را در چشمانم می‌آید.
گاه مشهور شد به آیت نور
گاه مذکور شد به سورهٔ نون
هوش مصنوعی: گاه به عنوان نشانه‌ای از نور شناخته می‌شود و گاه به نام سوره‌ای که با "نون" آغاز می‌شود، یاد می‌شود.
چون به آب و زمین او بر رست
ریشه و بیخهای گوناگون
هوش مصنوعی: زمانی که ریشه‌ها و پایه‌های مختلف از آب و زمین به وجود آمدند، رشد کردند و به سرسبزی و زندگی دست یافتند.
پیش کافور و زنجبیل نهاد
عسل و تین و روغن و زیتون
هوش مصنوعی: در کنار کافور و زنجبیل، عسل و موم، روغن و زیتون نیز قرار گرفته است.
می‌سرشت این چهار جنس بهم
مدتی چون تمام شد معجون
هوش مصنوعی: این چهار نوع ماده مدتی با هم ترکیب شدند تا زمانی که معجون کامل شد.
دردها را درو نهاد دوا
زهرها را ازو نبشت افسون
هوش مصنوعی: دردها را با درمانی از بین برد و زهرها را با جادو و افسون نوشت.
اوحدی شربتی از آن بچشید
گشت دیوانه والجنون فنون
هوش مصنوعی: اوحدی کمی از آن نوشید و دیوانه شد، زیرا دیوانگی به شکلی خاص و با ویژگی‌های خاصی بروز می‌کند.