غزل شمارهٔ ۶۴۱
نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟
چه کردم که گشتهای جهان از جهان من
به کینم مخای لب، چو آنم که پیش ازین
همی بر نداشتی دهان از دهان من
چو من پر شدم ز تو، ز من پر شد این جهان
به نوعی که تنگ شد مکان از مکان من
چنان در تو گم شدم که: گر جویدم کسی
نیابد به عمرها نشان از نشان من
چو سرمایهٔ دکان مرا در سر تو شد
چرا دور میکنی دکان از دکان من؟
به گوشت همی رسد که: من میکنم زیان
ولی در تو کی رسد زیان از زیان من؟
مرا در دل آتشیست نهفته ز هجر تو
که بر میکند کنون زبان از زبان من
چو شد در دلم پدید خبرها، که میشنید
خبرها بسی بود عیان از عیان من
بسی فتنها که گشت پدید از جمال تو
بسی فیضها که شد روان از روان من
مرا در زمین مجوی، مرا از زمان مپرس
که غیرت برد همی زمان از زمان من
بخوانند سالها،درین وجد و حالها
سخن کاوحدی کند بیان از بیان من
اطلاعات
وزن: فعولن مفاعلن فعولن مفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟
چه کردم که گشتهای جهان از جهان من
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا از درون من پنهان شدی؟ چه اشتباهی کردم که دنیا از من دور شده است؟
به کینم مخای لب، چو آنم که پیش ازین
همی بر نداشتی دهان از دهان من
هوش مصنوعی: برای چه زبانی گلهمند باشم، وقتی که تو همیشه از من فاصله میگیری و هیچ وقت نمیگویی چه بر دلم میگذرد؟
چو من پر شدم ز تو، ز من پر شد این جهان
به نوعی که تنگ شد مکان از مکان من
هوش مصنوعی: وقتی من از عشق و وجود تو پر شدم، این جهان نیز به نوعی پر شد و به حدی رسید که فضای اطرافم تنگ و محصور گردید.
چنان در تو گم شدم که: گر جویدم کسی
نیابد به عمرها نشان از نشان من
هوش مصنوعی: به قدری در تو گم شدم که اگر کسی مرا جستجو کند، نشانی از وجود من نخواهد یافت، حتی در طول عمرها.
چو سرمایهٔ دکان مرا در سر تو شد
چرا دور میکنی دکان از دکان من؟
هوش مصنوعی: چرا وقتی که تمام دارایی و سرمایهام به تو وابسته است، میخواهی دکانت را از من دور کنی؟
به گوشت همی رسد که: من میکنم زیان
ولی در تو کی رسد زیان از زیان من؟
هوش مصنوعی: در اینجا شخص بیان میکند که به او حس میشود که ممکن است از او آسیب و زیانی برسد، ولی در عوض از او دور نمیشود، چون به نظرش زیان او نمیتواند به دیگری آسیب برساند.
مرا در دل آتشیست نهفته ز هجر تو
که بر میکند کنون زبان از زبان من
هوش مصنوعی: در دل من آتشی پنهان است که به خاطر دوری تو شعلهور شده و اکنون نمیتوانم صحبت کنم.
چو شد در دلم پدید خبرها، که میشنید
خبرها بسی بود عیان از عیان من
هوش مصنوعی: زمانی که در دلم اطلاعات و اخبار جدیدی ظاهر شد، متوجه شدم که این اخبار واضح و روشنتر از آن چیزی هستند که من خودم میدانستم.
بسی فتنها که گشت پدید از جمال تو
بسی فیضها که شد روان از روان من
هوش مصنوعی: خیلی از شگفتیها و جذابیتها به خاطر زیبایی تو به وجود آمد و بسیاری از نعمتها و خوشبختیها از درون من جریان پیدا کرد.
مرا در زمین مجوی، مرا از زمان مپرس
که غیرت برد همی زمان از زمان من
هوش مصنوعی: مرا در دنیا جستجو نکن و از من سؤال نکن که زمان حاضر آنقدر حس حسادت دارد که نمیتواند زمان واقعی من را درک کند.
بخوانند سالها،درین وجد و حالها
سخن کاوحدی کند بیان از بیان من
هوش مصنوعی: سالها بگذرد و مردم در حالتی از شوق و سرمستی به قصهای از وحدت بپردازند که به بیان وجود من اشاره میکند.