گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۷

هر شب ز عشق روی تو این چشم لعبت باز من
در خون نشیند، تا کند چون روز روشن راز من
از دیده گر در پیش دل سیلی نرفتی هر نفس
آتش به جانم در زدی این آه برق‌انداز من
من شرح دل پرداز خود برخی فرستم پیش تو
لیکن تو کمتر میکنی گوشی به دل پرداز من
بالم به سنگ سر کشی بشکستی ای سیمین بدن
ورنه کجا خالی شدی کوی تو از پرواز من؟
برخاستی تا: خون من در پای خود ریزی دگر
ای آرزوی دل، دمی بنشین و بنشان آز من
پروانه‌وارم سوختی، ای شمع وز رخسار تو
نه پرتوی بر حال دل، نه بوسه‌ای در گاز من
از بس که نالد اوحدی در حسرت دیدار تو
پر شد جهان ز آوازه عشق بلند آواز من

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر شب ز عشق روی تو این چشم لعبت باز من
در خون نشیند، تا کند چون روز روشن راز من
هوش مصنوعی: هر شب، به خاطر عشق به چهره تو، این چشم عاشق من در خون غم غوطه‌ور می‌شود، تا مانند روز روشن، راز و حقیقت قلب من را برملا کند.
از دیده گر در پیش دل سیلی نرفتی هر نفس
آتش به جانم در زدی این آه برق‌انداز من
هوش مصنوعی: اگر تو را از نظر دور نبینم، هر دم آتش را به جانم می‌افکنی و این آهی که می‌کشم، همچون برقی است که می‌افتد.
من شرح دل پرداز خود برخی فرستم پیش تو
لیکن تو کمتر میکنی گوشی به دل پرداز من
هوش مصنوعی: من بخشی از احساسات و احوال قلبی‌ام را برای تو می‌فرستم، اما تو توجه چندانی به این احساسات من نمی‌کنی.
بالم به سنگ سر کشی بشکستی ای سیمین بدن
ورنه کجا خالی شدی کوی تو از پرواز من؟
هوش مصنوعی: به خاطر تو، عاشقانه پرواز کردم و اگرچه به سنگ برخوردم و بال‌هایم شکسته شد، اما تو اینجا نیستی که از پروازم بی‌خبر باشی. کجاست آن کوی تو که من از آنجا دور شده‌ام؟
برخاستی تا: خون من در پای خود ریزی دگر
ای آرزوی دل، دمی بنشین و بنشان آز من
هوش مصنوعی: وقتی تو از جا برخاستی، من را به زحمت آوردی و تمام آمال و آرزوهایم را تحت فشار قرار دادی. حالا تو، ای آرزوی دل، کمی استراحت کن و بگذار من هم یک لحظه آرام بگیرم.
پروانه‌وارم سوختی، ای شمع وز رخسار تو
نه پرتوی بر حال دل، نه بوسه‌ای در گاز من
هوش مصنوعی: من مانند پروانه‌ای هستم که برای تو می‌سوزم، ای شمع. از چهره‌ات نه نوری مانده که به حال دل من روشنایی بخشد و نه بوسه‌ای که بر روی من بنشینی.
از بس که نالد اوحدی در حسرت دیدار تو
پر شد جهان ز آوازه عشق بلند آواز من
هوش مصنوعی: از بس که اوحدی در آرزوی دیدن تو می‌نالد، دنیا پر شده از صدای عشق و فریاد من.