غزل شمارهٔ ۶۳۵
سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من
که فتحالباب هجرانست و تحویل نگار من
مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او
از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من
من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل
من آن صبحم، که از اشکست پروین در کنار من
مرا روی چو تقویمست و به روی جدولی خونین
که حکم آن نشد، منسوخ چون تقویم پار من
سرم را اتصالی هست کلی با خیال او
از آن سر در نمیآرد به دوش بردبار من
خبر ده ز اجتماع او تنم را، تا برون آید
به استقبال روی او دل و صبر و قرار من
پیاپی مایلست این دل به قرب نقطهٔ خالش
دریغ ار خارج از مرکز نیفتادی مدار من!
به سرحد وصالش گر زوجهی راه میابم
شرف هم خانه میگردد دگر با روزگار من
چو ماه از عقدهٔ زلفش مگر دارد خسوف آن رخ؟
که از آغاز تاثیرش زمستان شد بهار من
چو دانستی کز آن تست بیتالمال دل یکسر
به سهمالغیب آن غمزه بگو: تا کیست یار من
طریق اجتماعی نیست دل را با فرح بیتو
ازان چون عقلهٔ زلف تو منکوسست کار من
ز اشکم نقطه میراند غمت بر تختهای رخ
که در هنگامها گوید نهان و آشکار من
فلکها را رصد کردم من، ای ماه و نپندارم
کزیشان چون تو خورشیدی بتابد بر دیار من
تو اصطرلاب این دل را بگردان در شعاع رخ
ببین تا ارتفاع مهر چندست از شمار من؟
از آن خاک اوحدی را گر نهی بر جبهه اکلیلی
به شعری میبرد شعر چو در شاهوار من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من
که فتحالباب هجرانست و تحویل نگار من
هوش مصنوعی: چشمانم همچون بارانی تند، پر از احساسات و غمهای جدایی است و این جدایی در واقع شروعی برای دیدن دوباره معشوقم است.
مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او
از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من
هوش مصنوعی: وقتی که صورت و موی او را میبینم، مانند ماه در درون عقرب برایم لذتبخش است، اما از آن زیبایی هیچ خوبی نمیبینم، زیرا انتخاب من بد بوده است.
من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل
من آن صبحم، که از اشکست پروین در کنار من
هوش مصنوعی: من همچون چرخشی هستم که عشق و محبت در دل من وجود دارد. من مانند صبحی هستم که اشکهای ستاره پروین، در کنار من میدرخشند.
مرا روی چو تقویمست و به روی جدولی خونین
که حکم آن نشد، منسوخ چون تقویم پار من
هوش مصنوعی: صورت من مانند تقویم است و بر روی یک جدول پر از خون، حکمی که به آن داده شده بود، بیاعتبار و منسوخ شده است مانند تقویم کهنهی من.
سرم را اتصالی هست کلی با خیال او
از آن سر در نمیآرد به دوش بردبار من
هوش مصنوعی: در ذهن من ارتباطی عمیق با او برقرار است، اما او از این احساسات من بیخبر است و تنها بار سنگینی را بر دوش من میگذارد.
خبر ده ز اجتماع او تنم را، تا برون آید
به استقبال روی او دل و صبر و قرار من
هوش مصنوعی: به من خبر بده که او به کجا رسیده، تا بتوانم با دل و آرامش خودم به استقبال او بیایم.
پیاپی مایلست این دل به قرب نقطهٔ خالش
دریغ ار خارج از مرکز نیفتادی مدار من!
هوش مصنوعی: دل من به شدت به سمت زیباییهای تو تمایل دارد، ولی دریغ که اگر از این مرکز بیرون بروی، دیگر نمیتوانم تو را به دست بیاورم!
به سرحد وصالش گر زوجهی راه میابم
شرف هم خانه میگردد دگر با روزگار من
هوش مصنوعی: اگر به مرز وصال او برسم و همسری پیدا کنم، شرافت و ارزش زندگیام با این حال تغییر میکند و با وضعیت جدیدی روبهرو میشوم.
چو ماه از عقدهٔ زلفش مگر دارد خسوف آن رخ؟
که از آغاز تاثیرش زمستان شد بهار من
هوش مصنوعی: آیا ممکن است چهرهاش مانند ماه دچار کسوف شود به خاطر گیسوانش؟ زیرا از زمان نخستین اثرش، بهار من به زمستان تبدیل شده است.
چو دانستی کز آن تست بیتالمال دل یکسر
به سهمالغیب آن غمزه بگو: تا کیست یار من
هوش مصنوعی: وقتی میدانی که ثروت عمومی از آن توست، دل را یکسره به سهم خودت بسپار و از آن چشمان دلربا بپرس: تا کی دوست من خواهی بود؟
طریق اجتماعی نیست دل را با فرح بیتو
ازان چون عقلهٔ زلف تو منکوسست کار من
هوش مصنوعی: راهی نیست که دل را با شادی بیتو شاد کنم، زیرا به مانند گیسوان تو، کار من به هم ریخته است.
ز اشکم نقطه میراند غمت بر تختهای رخ
که در هنگامها گوید نهان و آشکار من
هوش مصنوعی: غمت بر چهرهام اثر میگذارد و اشکم را جاری میکند؛ چهرهای که در زمانهای مختلف رازها و آشکارا بودنم را نشان میدهد.
فلکها را رصد کردم من، ای ماه و نپندارم
کزیشان چون تو خورشیدی بتابد بر دیار من
هوش مصنوعی: من به آسمانها نگاهی انداختم، ای ماه، و باور ندارم که مانند تو، خورشیدی بتواند در سرزمین من درخشیدن بگیرد.
تو اصطرلاب این دل را بگردان در شعاع رخ
ببین تا ارتفاع مهر چندست از شمار من؟
هوش مصنوعی: دل من را مانند یک اصطرلاب بچرخان و در دایره چهرهات نگاه کن، ببین که آسمان مهر و محبتت چقدر بالاتر از من است؟
از آن خاک اوحدی را گر نهی بر جبهه اکلیلی
به شعری میبرد شعر چو در شاهوار من
هوش مصنوعی: اگر از خاک اوحدی بر روی پیشانی خود بگذاری، شعری را که به زیبایی شعری در شاهوار است، خواهد برد.