گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۰

نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن
گره‌ام فتاد بر دم،به دمی دوای من کن
دگری بهای خویش ار نستاند از تو بوسه
تو ز بوسه هر چه داری همه در بهای من کن
نه رواست زشت کردن به جزای خوبکاران
دل من چه کرد با تو؟ تو همان بجای من کن
چو ز گردنم گشودی گره دو دست سیمین
سر زلف عنبرین را همه بند پای من کن
دل این بهانه‌جویان بگریزد از غم تو
تو حوالت غم خود به در سرای من کن
چه زنی به تیغ و تیرم؟ چو بخواهم از تو بوسی
رخ چون سپر که داری سپر بلای من کن
به دو روز آشنایی چه نهی سپاس بر من؟
رخت آشناست، حالی، دلت آشنای من کن
همه پیرهن قبا شد ز غم تو بر تن من
تو ز ساعد و بر خود کمر و قبای من کن
چو بلای اوحدی را ز سر تو دور کردم
همه عمر تا تو باشی برو و دعای من کن

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن
گره‌ام فتاد بر دم،به دمی دوای من کن
هوش مصنوعی: خودم از این درد و غم بسیار در فشارم، به من نیز فرصتی بده تا نفس بكشم. گرفتارم و زندگی‌ام به گره خورده، پس با یک لحظه کمک، مرا نجات بده.
دگری بهای خویش ار نستاند از تو بوسه
تو ز بوسه هر چه داری همه در بهای من کن
هوش مصنوعی: اگر دیگری برای خود بهای تو را نمی‌داند و از تو چیزی نمی‌خواهد، تو از بوسه‌های من به عنوان ارزش و قیمت هر آنچه که داری استفاده کن.
نه رواست زشت کردن به جزای خوبکاران
دل من چه کرد با تو؟ تو همان بجای من کن
هوش مصنوعی: نمی‌توان به خاطر خوبی دیگران، از آن‌ها بد گفت. دل من چه به تو کرده است؟ تو خودت به جای من قضاوت کن.
چو ز گردنم گشودی گره دو دست سیمین
سر زلف عنبرین را همه بند پای من کن
هوش مصنوعی: وقتی که تو گره را از گردن من باز کردی، دو دست نقره‌ای خود را به زلف‌هایی که عطر عنبر دارند، گره بزن و همه آن را به پای من وصل کن.
دل این بهانه‌جویان بگریزد از غم تو
تو حوالت غم خود به در سرای من کن
هوش مصنوعی: دل کسانی که به بهانه‌جویی مشغولند از غم تو فرار می‌کند. تو می‌توانی غم خود را به جای آن به خانه من بیاوری.
چه زنی به تیغ و تیرم؟ چو بخواهم از تو بوسی
رخ چون سپر که داری سپر بلای من کن
هوش مصنوعی: چه اهمیتی دارد که به من آسیب برسانی؟ وقتی که می‌خواهم از تو بوسه‌ای بگیرم، چهره‌ات مانند سپر است و تو می‌توانی از من در برابر مشکلات و مصائب محافظت کنی.
به دو روز آشنایی چه نهی سپاس بر من؟
رخت آشناست، حالی، دلت آشنای من کن
هوش مصنوعی: با آشنایی دو روزه‌ای که با تو دارم، چه نیازی به تشکر از من است؟ چهره‌ات برای من آشناست، اکنون دل‌ت را به من آشنا کن.
همه پیرهن قبا شد ز غم تو بر تن من
تو ز ساعد و بر خود کمر و قبای من کن
هوش مصنوعی: همه چیزم تحت تاثیر غم تو قرار گرفته و لباس من به خاطر آن تغییر کرده است. تو می‌توانی با قدرت و زیبایی خودم را در دامان خود بگیری و مرا به حال و هوای تازه‌ای ببری.
چو بلای اوحدی را ز سر تو دور کردم
همه عمر تا تو باشی برو و دعای من کن
هوش مصنوعی: من در تمام عمرم نگرانی و مشکلات اوحدی را از سر تو دور کردم، حالا برو و برای من دعا کن تا همیشه در کنار تو باشم.

حاشیه ها

1399/03/12 18:06
افسانه

گِرِهم فتاد بر دَم، به دَمی دوای من کن
این درست نیست؟؟؟
بدهی دوای من کن چه معنایی میده؟؟