غزل شمارهٔ ۶۲۹
ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن
جان عزیز من تویی، برجان من خواری مکن
با چشم تو تقریر کن: کآهنگ جان بیدلان
گر پیش ازین میکردهای، اکنون که بیماری مکن
پیشم نشستی ساعتی تا حال دل پرسی، کنون
برخاستی تا دل بری، بنشین و عیاری مکن
رخصت که دادست اینکه تو آشفتگان عشق را
در آتش سودای خود میسوز و غمخواری مکن؟
هر لحظه پیش دشمنان گفتی: بیازارم ترا
آزار سهلست ای پسر، آهنگ بیزاری مکن
از روی زیبا سرکشی نیکو نیاید، دلبرا
یا رخ بپوش از مردمان، یا مردم آزاری مکن
بردی دلم را وین زمان گویی: نمیدانم چه شد؟
در طره پنهان کردهای، بنمای و طراری مکن
نیکو نباشد هر زمان جایی دگر کردن هوس
من دوست میدارم ترا، با دشمنان یاری مکن
ای اوحدی، از دست او سودت نمیدارد فغان
گر زر نداری در میان، از دست او زاری مکن
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن
جان عزیز من تویی، برجان من خواری مکن
هوش مصنوعی: ای سرور ترکتبار من، به وفاداری خود آسیب نزن. تو جان عزیز منی، بر جان من سختی مسبب نشو.
با چشم تو تقریر کن: کآهنگ جان بیدلان
گر پیش ازین میکردهای، اکنون که بیماری مکن
هوش مصنوعی: با نگاهی به چشمان تو، ببین که آیا نغمهای که روح بیخبران را بیدار میکند، اگر قبلاً میخواندی، اکنون که در حال درس بیماری هستی، هنوز هم میتوانی آن را بخوانی؟
پیشم نشستی ساعتی تا حال دل پرسی، کنون
برخاستی تا دل بری، بنشین و عیاری مکن
هوش مصنوعی: تا مدتی پیش من کنار تو نشسته بودم و از تو حال دل را میپرسیدم، حالا تو برخاستی و میخواهی بروی، اما بهتر است که بمانی و از نرمی و دوستی خود استفاده کنی.
رخصت که دادست اینکه تو آشفتگان عشق را
در آتش سودای خود میسوز و غمخواری مکن؟
هوش مصنوعی: اجازه داده شده که تو در آتش عشق خود، دلهای آشفته را بسوزانی و برای آنها دلسوزی نکنی؟
هر لحظه پیش دشمنان گفتی: بیازارم ترا
آزار سهلست ای پسر، آهنگ بیزاری مکن
هوش مصنوعی: در هر لحظه در حضور دشمنان میگویی که میخواهم تو را آزار دهم، اما آزار دادن کار آسانی است، پسرم، پس به فکر نفرت و دوری از من نباش.
از روی زیبا سرکشی نیکو نیاید، دلبرا
یا رخ بپوش از مردمان، یا مردم آزاری مکن
هوش مصنوعی: اگر زیباییات را به رخ بکشانی، کار خوب و درستی نیست. ای محبوب! یا چهرهات را از دید مردم بپوشان، یا باعث ناراحتی دیگران نشو.
بردی دلم را وین زمان گویی: نمیدانم چه شد؟
در طره پنهان کردهای، بنمای و طراری مکن
هوش مصنوعی: دلم را از من بردی و حالا به نظر میرسد نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده است. تو در موهایت چیزی پنهان کردهای، آن را به نمایش بگذار و حرکتی نکن که مرا به دردسر بیندازد.
نیکو نباشد هر زمان جایی دگر کردن هوس
من دوست میدارم ترا، با دشمنان یاری مکن
هوش مصنوعی: خوب نیست که هر بار به خاطر خواستههایی جدید، علاقهام را تغییر دهم. من تو را دوست دارم، پس با دشمنان من همکاری نکن.
ای اوحدی، از دست او سودت نمیدارد فغان
گر زر نداری در میان، از دست او زاری مکن
هوش مصنوعی: ای اوحدی، غصه نخور و شکایت نکن، زیرا اگر در دل ندارید، فایدهای ندارد. اگر زر و ثروت در اختیار نداری، نباید از او دلخور باشی و زاری کنی.