غزل شمارهٔ ۶۲۴
از تو مرا تا به کی بیسر و سامان شدن؟
در طلب وصل تو زار و پریشان شدن؟
هر نفسم خون دل ریزی و گویی: مگوی
واقعهای مشکلست: دیدن و نادان شدن
من ز تو درمان دل جستم و دشمن شدی
مصلحت من نبود در پی درمان شدن
زلف تو در بند آن هست که: شادم کند
گر نزند روی تو رای پشیمان شدن
روی ترا عادتست، زلف ترا قاعده
دل بربودن ز من هر دم و پنهان شدن
هر چه تو خواهی بکن، زانکه نه کار منست
با چو تو مسکین کشی دست و گریبان شدن
خلق به دیر و به زود راه به پایان برند
رای ترا هیچ نیست راه به پایان شدن
بر دل ویران من طعنه زدن تا به چند؟
بین که: چه گنجی دروست با همه ویران شدن
کار تو پیمان شکن نیست به جز سرکشی
کار دل اوحدی بر سر پیمان شدن
غزل شمارهٔ ۶۲۳: مشنو که: از کوی تو من هرگز به در دانم شدنغزل شمارهٔ ۶۲۵: ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از تو مرا تا به کی بیسر و سامان شدن؟
در طلب وصل تو زار و پریشان شدن؟
هوش مصنوعی: تا کی باید بیقرار و آشفته بمانم از تو؟ در جستجوی رسیدن به تو، همواره در حال زاری و پریشانیام.
هر نفسم خون دل ریزی و گویی: مگوی
واقعهای مشکلست: دیدن و نادان شدن
هوش مصنوعی: هر لحظه از دل خون میریزم و میگویم: نباید از یک واقعه دشوار سخن بگویم؛ زیرا دیدن آن و در عین حال نادان بودن بسیار سخت است.
من ز تو درمان دل جستم و دشمن شدی
مصلحت من نبود در پی درمان شدن
هوش مصنوعی: من به دنبال درمان دل خود از تو بودم، اما تو دشمن من شدی. این برای من مناسب نبود که در پی درمان خود بروم.
زلف تو در بند آن هست که: شادم کند
گر نزند روی تو رای پشیمان شدن
هوش مصنوعی: زلف تو به این شرط در دام افتاده است که اگر بر چهرهات غم و پشیمانی نباشد، مرا شاد کند.
روی ترا عادتست، زلف ترا قاعده
دل بربودن ز من هر دم و پنهان شدن
هوش مصنوعی: عادت تو این است که با زیباییهای خود دل مرا بهدست میآوری و هر بار که از من دور میشوی، بدون اینکه به من نشان دهی، این کار را میکنی.
هر چه تو خواهی بکن، زانکه نه کار منست
با چو تو مسکین کشی دست و گریبان شدن
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی انجام بده، زیرا من درگیر کار تو نیستم. من نمیخواهم با تو درافتاده و به دردسر بیفتم.
خلق به دیر و به زود راه به پایان برند
رای ترا هیچ نیست راه به پایان شدن
هوش مصنوعی: مردم در زمانهای مختلف، به قصد رسیدن به مقصود خود، به راههای مختلفی میروند و در نهایت هم به مقصد میرسند. اما نظر تو اهمیتی ندارد و هرگز راهی به پایان نمیرسد.
بر دل ویران من طعنه زدن تا به چند؟
بین که: چه گنجی دروست با همه ویران شدن
هوش مصنوعی: چرا به دل خراب من طعنه میزنید؟ ببینید که درون این ویرانی چه گنجی نهفته است.
کار تو پیمان شکن نیست به جز سرکشی
کار دل اوحدی بر سر پیمان شدن
هوش مصنوعی: عمل تو به هیچ وجه نقض پیمان نیست جز هنگامی که دل به سرکشی میزند.