غزل شمارهٔ ۶۱۹
شیرینتر از دلدار من دلدار نتوان یافتن
مسکینتر از من عاشقی غمخوار نتوان یافتن
در دهر چون من بیدلی سرگشته کم پیدا شود
در شهر چون او دلبری عیار نتوان یافتن
ما را ملامت گو: مکن زین پس به مستی، اوحدی
کز دور چشم مست او هشیار نتوان یافتن
هرگز به بیداری کجا دستم به وصل او رسید؟
چون یک شب این بخت مرا بیدار نتوان یافتن
ای دل، گر آب زندگی جویی، به تاریک مرو
کین کار بیرون از لب آن یار نتوان یافتن
زینسان که من میبینم این آشفتگی، سالی دگر
اندر دیار عاشقی دیار نتوان یافتن
بالای سرو بوستان هم نغز میآید، ولی
در سرو بستانی چنین رفتار نتوان یافتن
در کارگاه سینه چون سودای او بر کار شد
یک لحظه ما را بعد ازین در کار نتوان یافتن
ای اوحدی، گر خون شود دل در غم او، گو: بشو
بیمحنتی وصل چنان دلدار نتوان یافتن
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شیرینتر از دلدار من دلدار نتوان یافتن
مسکینتر از من عاشقی غمخوار نتوان یافتن
هوش مصنوعی: کسی مانند محبوب من که شیرینزبان باشد پیدا نمیشود و من هم که در عشق خود دلسوز و غمگین هستم، نمیتوانم عاشقانی مثل خودم را پیدا کنم.
در دهر چون من بیدلی سرگشته کم پیدا شود
در شهر چون او دلبری عیار نتوان یافتن
هوش مصنوعی: در زمانه، افرادی مانند من که گرفتار دلسوختگی و پریشانی هستند، به ندرت پیدا میشوند و در میان مردم نیز کسی مانند او که دلربا و جذاب است، قابل یافتن نیست.
ما را ملامت گو: مکن زین پس به مستی، اوحدی
کز دور چشم مست او هشیار نتوان یافتن
هوش مصنوعی: ما را سرزنش مکن؛ از این به بعد در حال مستی باش، زیرا هیچکس نمیتواند از دور چشم معشوقهی مست او، حالت هوشیاری را پیدا کند.
هرگز به بیداری کجا دستم به وصل او رسید؟
چون یک شب این بخت مرا بیدار نتوان یافتن
هوش مصنوعی: هرگز در زمان بیداری نتوانستم به وصال او برسم. تنها یک شب بخت من بیداری را از من گرفت و نذاشت که به او برسم.
ای دل، گر آب زندگی جویی، به تاریک مرو
کین کار بیرون از لب آن یار نتوان یافتن
هوش مصنوعی: ای دل عزیز، اگر به دنبال آب حیات هستی، به جاهای تاریک نرو، چون این کار یعنی پیدا نکردن آن را از لب آن یار نمیتوانی به نتیجه برسانی.
زینسان که من میبینم این آشفتگی، سالی دگر
اندر دیار عاشقی دیار نتوان یافتن
هوش مصنوعی: به نظر میرسد با این وضع آشفتهای که من میبینم، در سالی دیگر در سرزمین عشق، جای دیگری برای پیدا کردن عشق وجود نخواهد داشت.
بالای سرو بوستان هم نغز میآید، ولی
در سرو بستانی چنین رفتار نتوان یافتن
هوش مصنوعی: در بالای درختان سرو در باغ، بویی دلانگیز و خوشایند به مشام میرسد، اما در درختان سرو خود باغ، چنین زیبایی و فضیلتهایی را نمیتوان پیدا کرد.
در کارگاه سینه چون سودای او بر کار شد
یک لحظه ما را بعد ازین در کار نتوان یافتن
هوش مصنوعی: در دل انسان، وقتی موضوع عشق به او در میان است، به هیچ چیز دیگری نمیتواند فکر کند و لحظهای که به این عشق پرداخته میشود، پس از آن در هیچ کاری نمیتواند تمرکز کند و به خوبی عمل کند.
ای اوحدی، گر خون شود دل در غم او، گو: بشو
بیمحنتی وصل چنان دلدار نتوان یافتن
هوش مصنوعی: ای اوحدی، اگر دلت به خاطر غم او خون شده، بگو که نمیتوان به سادگی به وصال چنین محبوبی رسید.