غزل شمارهٔ ۶۱۲
به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان
چو او باشد بغیر از او نظر کردن، توان؟ نتوان
ز سودای کنار او حذر میکردم از اول
کنون چون در میان رفتم حذر کردن، توان؟ نتوان
سرم در دام و تن در قید و دل دربند مهر او
مسلمانان، درین حالت سفر کردن توان؟ نتوان
غریبی، مفلسی گر با کسی دلبستگی دارد
بدین تهمت ز شهر او را بدر کردن، توان؟نتوان
به جرم آنکه این دل میل خوبان میکند، وقتی
دل بیچاره را خون در جگر کردن، توان ؟ نتوان
ز قوس ابروان چشمش چو تیر از غمزه اندازد
بغیر از دیده تیرش را سپر کردن، توان؟ نتوان
به زاری پیکر عشق از رخ او نور میگیرد
چنان رخ را قیاسی با قمر کردن، توان؟ نتوان
مرا گوید: حدیث من مگو، دیگر چه میگویی؟
حدیث پادشاهان را دگر کردن، توان؟ نتوان
ازان لب اوحدی گر بوسهای بستد شبی پنهان
چه گویی؟ عالمی را زان خبر کردن، توان؟ نتوان
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان
چو او باشد بغیر از او نظر کردن، توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: آیا میتوان از زیباییها و شیرینیهای وصال معشوق دل کند و به چیز دیگری فکر کرد؟ مسلماً نه، چون هیچچیز جز او نمیتواند جایگزین آن شوق و لذت باشد.
ز سودای کنار او حذر میکردم از اول
کنون چون در میان رفتم حذر کردن، توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: از همان ابتدا از فکر و خیال کنار او دوری میکردم، اما حالا که به میانی آمدهام، آیا میتوانم احتیاط کنم یا نه؟
سرم در دام و تن در قید و دل دربند مهر او
مسلمانان، درین حالت سفر کردن توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: سرم در مخمصه و بدنم در بند، و دلام در عشق او گرفتار است. آیا در چنین حالتی میتوان سفر کرد؟ به هیچ وجه.
غریبی، مفلسی گر با کسی دلبستگی دارد
بدین تهمت ز شهر او را بدر کردن، توان؟نتوان
هوش مصنوعی: اگر کسی به غریبی و فقر دچار باشد و با کسی وابسته و علاقمند شود، آیا میتوان او را فقط به خاطر این وابستگی از شهرش بیرون کرد یا نه؟
به جرم آنکه این دل میل خوبان میکند، وقتی
دل بیچاره را خون در جگر کردن، توان ؟ نتوان
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دل من به سوی محبوبان میرود، آیا میتوانم دل بیچارهام را از درد و رنجی که به جانش میافتد، نجات دهم؟ نمیتوانم.
ز قوس ابروان چشمش چو تیر از غمزه اندازد
بغیر از دیده تیرش را سپر کردن، توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: چشم آن محبوبی که ابروانش قوس دارد، مانند تیری است که از غمزه پرتاب میشود. آیا غیر از چشم، میتوان چیزی را سپر کرد تا از این تیر جلوگیری کند؟ مطمئناً نه.
به زاری پیکر عشق از رخ او نور میگیرد
چنان رخ را قیاسی با قمر کردن، توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: عشق به شدت از چهره معشوق نور میگیرد و نمیتوان چهره او را با نور قمر مقایسه کرد.
مرا گوید: حدیث من مگو، دیگر چه میگویی؟
حدیث پادشاهان را دگر کردن، توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: او به من میگوید که داستان من را نقل نکن و سؤال میکند که چه چیز دیگری برای گفتن داری؟ آیا میتوان داستان پادشاهان را تغییر داد؟ نمیتوان.
ازان لب اوحدی گر بوسهای بستد شبی پنهان
چه گویی؟ عالمی را زان خبر کردن، توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: اگر آن لب زیبای اوحدی شبی بیخبر از دیگران بوسهای بگیرد، چه باید گفت؟ آیا ممکن است که به تمام جهان از این موضوع بگویم یا نه؟