غزل شمارهٔ ۶۰۱
مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟
ز دست این دم چون برف و اشک چون باران
به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه
بر آستان تو از زحمت طلبگاران
مرا ز طعنهٔ بیگانه آن جفا نرسید
که از تعنت همسایگان و همکاران
به روز جنگ ز دست غمت به فریادم
چو روز صلح ز غوغای آشتی خواران
ز پهلوی کمرت کیسها توانم دوخت
ولی مجال ندارم ز دست طراران
هزار شربت اگر میدهی چنان نبود
که بوی وصل، که واصل شود به بیماران
به اوحدی نرسد نوبت وصال تو هیچ
اگر نه کم شود این غلغل هواداران
غزل شمارهٔ ۶۰۰: دلها بربودند و برفتند سوارانغزل شمارهٔ ۶۰۲: بنامیزد! چه رویست این؟ که حیرانند ازو حوران
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟
ز دست این دم چون برف و اشک چون باران
هوش مصنوعی: از من نپرس که چرا از دوستانم شرمسارم. حال و روزم در این لحظه مانند برف که ذوب میشود و اشک که میریزد، ناپایدار و نامساعد است.
به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه
بر آستان تو از زحمت طلبگاران
هوش مصنوعی: من به خاک پای تو نیازمندم و نمیتوانم به راحتی به در ورودی تو برسم، به خاطر زحمتی که طلبکاران برایم ایجاد کردهاند.
مرا ز طعنهٔ بیگانه آن جفا نرسید
که از تعنت همسایگان و همکاران
هوش مصنوعی: من از طعنههای بیگانه آسیب ندیدم، بلکه از سختگیری و بدرفتاری همسایهها و همکارانم رنج بردم.
به روز جنگ ز دست غمت به فریادم
چو روز صلح ز غوغای آشتی خواران
هوش مصنوعی: در روز جنگ، دلمشغولی تو باعث فریاد من میشود، و در روز صلح، جنجال آشتیجویان مرا خوار میکند.
ز پهلوی کمرت کیسها توانم دوخت
ولی مجال ندارم ز دست طراران
هوش مصنوعی: من میتوانم از زیبایی و جذابیت کمر تو چیزهای زیادی بسازم، اما فرصت ندارم که با شگردها و تواناییهای ماهرانهام به این کار بپردازم.
هزار شربت اگر میدهی چنان نبود
که بوی وصل، که واصل شود به بیماران
هوش مصنوعی: اگر هزاران شربت به بیماری بدهی، هیچکدام مانند بوی وصال نیست، که این بوی وصال میتواند بیماران را شفا بخشد.
به اوحدی نرسد نوبت وصال تو هیچ
اگر نه کم شود این غلغل هواداران
هوش مصنوعی: به اوحدی هیچکس نمیتواند به وصال تو برسد، حتی اگر از تعداد علاقهمندان تو کاسته شود.