غزل شمارهٔ ۶۰۰
دلها بربودند و برفتند سواران
ما پای به گل در شده زین اشک چو باران
او رفت، که روزی دو سه را باز پس آید
ما دیده به راه و همه شب روز شماران
بر کشتنم ار شاه سواری بفرستد
با شاه بگویید که: کشتند سواران
اندیشهٔ باران نکند غرقهٔ دریا
ای دیدهٔ خونریز، میندیش و بباران
این حال، که ما را بجز او یار دگر نیست
حالیست که مشکل بتوان گفت به یاران
ما را به بهار و سمن و لاله چه خوانی؟
دریاب کزین لاله چه روید به بهاران؟
آهن که چه دید از غم آن چهره بگویید
تا آینه پیشش نزنند آینه داران
گر دوست دوایی ننهد بر دل مجروح
مرهم ز که جوید جگر سینهفگاران؟
صد قصه نبشت اوحدی از دست غم او
وین غصه یکی بود که گفتم ز هزاران
غزل شمارهٔ ۵۹۹: دلا،خوش کرده ای منزل به کوی وصل دلدارانغزل شمارهٔ ۶۰۱: مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلها بربودند و برفتند سواران
ما پای به گل در شده زین اشک چو باران
هوش مصنوعی: دلها به غارت رفتند و سواران ما، در گل و لای پا گذاشتهاند، اشکهایمان مانند باران میبارد.
او رفت، که روزی دو سه را باز پس آید
ما دیده به راه و همه شب روز شماران
هوش مصنوعی: او رفت و ما منتظر هستیم که شاید یک روزی برگردد. ما شب و روز را میشماریم و به راه نگاه میکنیم.
بر کشتنم ار شاه سواری بفرستد
با شاه بگویید که: کشتند سواران
هوش مصنوعی: اگر شاه سوارانی را برای کشتن من بفرستد، به او بگویید که سواران کشته شدند.
اندیشهٔ باران نکند غرقهٔ دریا
ای دیدهٔ خونریز، میندیش و بباران
هوش مصنوعی: ای دیدهٔ پر از غم و درد، نگران باران نباش که باعث غرق شدنت در دریا میشود. به جای این نگرانی، بهتر است فقط بگذاری که باران بیفتد و جاری شود.
این حال، که ما را بجز او یار دگر نیست
حالیست که مشکل بتوان گفت به یاران
هوش مصنوعی: ما به جز او هیچ یار دیگری نداریم و حالتی که داریم، آنقدر پیچیده و خاص است که نمیتوانیم به دوستانمان توضیح دهیم.
ما را به بهار و سمن و لاله چه خوانی؟
دریاب کزین لاله چه روید به بهاران؟
هوش مصنوعی: چرا از ما درباره بهار و گلهای خوشبو و لالهها میپرسی؟ باید بدانی که چه چیزهایی از دل لالهها در بهار پدید میآید.
آهن که چه دید از غم آن چهره بگویید
تا آینه پیشش نزنند آینه داران
هوش مصنوعی: آهن از غم آن چهره چه حالتی پیدا کرده که آینهداران جرأت نمیکنند آن را به آینه نزدیک کنند.
گر دوست دوایی ننهد بر دل مجروح
مرهم ز که جوید جگر سینهفگاران؟
هوش مصنوعی: اگر دوست بر زخم دل زخمیام دارویی نگذارد، پس چه کسی باید درمانی برای کسانی که دلشان را شکستهاند، بیابد؟
صد قصه نبشت اوحدی از دست غم او
وین غصه یکی بود که گفتم ز هزاران
هوش مصنوعی: اوحدی صد داستان از غم و اندوه خود نوشته است، اما این غصه تنها یکی از مشکلات اوست که من از بین هزاران موضوع به آن اشاره میکنم.