گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹۷

نگارینا، به وصل خود دمی ما را ز ما بستان
دل ما را به آن بالا ز دست این بلا بستان
ز هجران تو رنجوریم، اگر بیمار میپرسی
از آنسر رنجه کن پایی، وزین سر مزد پابستان
ز تشریف وصالم چون کله داری نمی‌بخشی
من از بهر تو پیراهن قبا کردم، قبابستان
فرستادی که: دل به فرست، اگر کامت همی باید
گر این از دل همی گویی، تو اینک دل، بیا، بستان
گر از روی غلط وقتی به راهم پیشباز افتی
دعایی بی‌غرض بشنو، سلامی بی‌ریا بستان
دلم یک بوسه میخواهد ز لعل شکرین تو
اگر بوسی دلی ارزد، ز من جان بی‌بها بستان
ضرورت نامه‌ای امشب فرستادم به نزد تو
تو از مرغ سحر در خواه و از باد صبا بستان
زمین آستانت را به لب چون بوسه بستانم
زمانی آستینت را ز روی دلربا بستان
خدا کرد اوحدی را دل به عشق اندر ازل شیدا
ترا گر سخت می‌آید، برو، جرم از خدا بستان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگارینا، به وصل خود دمی ما را ز ما بستان
دل ما را به آن بالا ز دست این بلا بستان
هوش مصنوعی: ای محبوب، یک لحظه دلم را به وصال خود بگیر و این درد و رنج را از من دور کن.
ز هجران تو رنجوریم، اگر بیمار میپرسی
از آنسر رنجه کن پایی، وزین سر مزد پابستان
هوش مصنوعی: ما به دلیل دوری تو بسیار رنج می‌بریم. اگر درباره‌ی حال بیمار می‌پرسی، در آن طرف، پای خود را کمی تکان بده و از این طرف هم پاداشی برای پای وفاداری‌ام خواهی داشت.
ز تشریف وصالم چون کله داری نمی‌بخشی
من از بهر تو پیراهن قبا کردم، قبابستان
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و منزلت بالای تو، نمی‌توانی بخشش کنی، اما من به خاطر تو و در احترام به تو خود را آماده کرده‌ام و به شکلی زیبا و شایسته در آمده‌ام.
فرستادی که: دل به فرست، اگر کامت همی باید
گر این از دل همی گویی، تو اینک دل، بیا، بستان
هوش مصنوعی: تو دستور فرستادی که دل را به تو بدهم. اگر واقعاً خواسته‌ات این است، خوب، من حالا دل را می‌آورم، بگیرش!
گر از روی غلط وقتی به راهم پیشباز افتی
دعایی بی‌غرض بشنو، سلامی بی‌ریا بستان
هوش مصنوعی: اگر به اشتباه در مسیر زندگی با من روبرو شدی، برایت دعایی خالص و بدون نیت خاصی بفرستم و سلامی از ته دل بگیر.
دلم یک بوسه میخواهد ز لعل شکرین تو
اگر بوسی دلی ارزد، ز من جان بی‌بها بستان
هوش مصنوعی: دلم می‌خواهد از لب‌های شیرین تو یک بوسه بگیرم. اگر یک بوسه ارزش قلبی داشته باشد، جان بی‌ارزش من را بگیر.
ضرورت نامه‌ای امشب فرستادم به نزد تو
تو از مرغ سحر در خواه و از باد صبا بستان
هوش مصنوعی: امشب نامه‌ای به تو فرستم که در آن از مرغ سحر و باد صبا سخن بگویم.
زمین آستانت را به لب چون بوسه بستانم
زمانی آستینت را ز روی دلربا بستان
هوش مصنوعی: زمین آستان تو را به لب می‌بوسم و زمانی آستین تو را از روی دلربایی‌ات می‌گیرم.
خدا کرد اوحدی را دل به عشق اندر ازل شیدا
ترا گر سخت می‌آید، برو، جرم از خدا بستان
هوش مصنوعی: خداوند از ابتدا دل اوحدی را عاشق کرد. اگر تحمل این عشق برای تو سخت است، برو و تقصیر را از خود به گردن خدا بینداز.