غزل شمارهٔ ۵۹۵
تخت شاهی دارد آن ترک ختن
کی کند رغبت به درویشی چو من؟
جان من چون پر شد از سودای او
بعد ازین جانم نگنجد در بدن
پای او بودی جهان را سجدهگاه
گر چنین سروی برستی از چمن
بیرخش روزی نمیبیند دلم
بیلبش کامی نمییابد دهن
گر نبودی چهرهٔ او در نقاب
عذر من روشن شدی بر مرد و زن
جمله او باشم، چو بنشینم به فکر
نام او گویم، چو آیم در سخن
بیخیال او نبودم در قبا
بیوفای او نباشم در کفن
او به رعنایی چنان بر کرده سر
من به تنهایی چنین در داده تن
در غم او،اوحدی، فریاد کن
اوحدی را عشق او بنیاد کن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تخت شاهی دارد آن ترک ختن
کی کند رغبت به درویشی چو من؟
هوش مصنوعی: آن دختر زیبا از سرزمین ختنه که تخت و سلطنت دارد، چه نیازی به زندگی ساده و درویشی همچون من دارد؟
جان من چون پر شد از سودای او
بعد ازین جانم نگنجد در بدن
هوش مصنوعی: وقتی دل من پر از عشق او شد، دیگر جانم در این بدن نمیگنجد.
پای او بودی جهان را سجدهگاه
گر چنین سروی برستی از چمن
هوش مصنوعی: اگر چنین درختی از گلزار وجود میداشت، زمین برای پای او سجده میکرد.
بیرخش روزی نمیبیند دلم
بیلبش کامی نمییابد دهن
هوش مصنوعی: دل من بدون دیدن چهرهات هیچ روزی را نمیبیند و بدون لبهای تو، هیچ لذتی به دست نمیآورد.
گر نبودی چهرهٔ او در نقاب
عذر من روشن شدی بر مرد و زن
هوش مصنوعی: اگر چهرهٔ او در پرده نبود، دلیل من برای عذرخواهی بر مردان و زنان آشکار میشد.
جمله او باشم، چو بنشینم به فکر
نام او گویم، چو آیم در سخن
هوش مصنوعی: هرچه هستم، به خاطر اوست و وقتی که در فکرش فرو میروم، نام او را بر زبان میآورم و وقتی که صحبت میکنم، از او سخن میگویم.
بیخیال او نبودم در قبا
بیوفای او نباشم در کفن
هوش مصنوعی: من از یاد او غافل نیستم، حتی در لباس بیوفاییاش در هنگام مرگ هم او را فراموش نخواهم کرد.
او به رعنایی چنان بر کرده سر
من به تنهایی چنین در داده تن
هوش مصنوعی: او با زیباییاش تمام حواس من را به خود مشغول کرده و به تنهایی من، اینقدر درگیر او شدم.
در غم او،اوحدی، فریاد کن
اوحدی را عشق او بنیاد کن
هوش مصنوعی: در اندوه او، ای اوحدی، فریاد بزن و عشق او را پایهگذار قرار بده.