غزل شمارهٔ ۵۸۹
حال این پیکر از آن بتگر دانا پرسیم
یا خود از پیش حکیمان توانا پرسیم
چه طلسمست درین گنج و چه رسمست او را
یا چه اسمست؟ کسی نیست کزو وا پرسیم
راه بسیار درین خانه، ولیکن ما را
راه آن نیست که گوییم سخن، یا پرسیم
هر که ما را بشناسد به خدا راه برد
کو شناسنده؟ که از وی سخن ما پرسیم
جان مسیحست و صلیبش تن و این معنی را
زود دانیم اگر پیش مسیحا پرسیم
سر فرزند درین خانه نشد پیدا، لیک
چون به آن خانه در آییم ز بابا پرسیم
روح را پیشتر از آدم و حوا اصلیست
ما نه طفلیم، که از آدم و حوا پرسیم
صد هزار اسم فزونست و مسماش یکی
اسم جوییم کنون؟ یا ز مسما پرسیم؟
حال امروز بپرسیم ز داننده به نقد
حال فردا بگذاریم، که فردا پرسیم
قطرهای بیش نباشد دو جهان از دریاش
صفت قطره همان به که ز دریا پرسیم
اوحدی، رو، تو سخن گوی که مقصود سخن
یک حدیثست و هم از مردم یکتا پرسیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حال این پیکر از آن بتگر دانا پرسیم
یا خود از پیش حکیمان توانا پرسیم
هوش مصنوعی: بیایید حال و روز این جسم را از آن صنعتگر ماهر بپرسیم یا اینکه خودمان از پیشگامان دانشمند سوال کنیم.
چه طلسمست درین گنج و چه رسمست او را
یا چه اسمست؟ کسی نیست کزو وا پرسیم
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی سردرگمی و حیرت اشاره شده است. گنجی وجود دارد که ویژگیها و اسراری دارد که هنوز مشخص نیستند. به نظر میرسد هیچکس نیست که بتواند از او پرسشی کند یا راهنمایی بگیرد درباره آنچه که در این گنج نهفته است. این احساس عدم دسترسی به دانش یا اطلاعات درباره یک موضوع خاص، باعث ایجاد حس کنجکاوی و ابهام شده است.
راه بسیار درین خانه، ولیکن ما را
راه آن نیست که گوییم سخن، یا پرسیم
هوش مصنوعی: در این خانه مسیرهای زیادی وجود دارد، اما ما نمیتوانیم راهی را پیدا کنیم که در آن صحبت کنیم یا سوالی بپرسیم.
هر که ما را بشناسد به خدا راه برد
کو شناسنده؟ که از وی سخن ما پرسیم
هوش مصنوعی: هر کسی که ما را بشناسد، او به خدا نزدیک میشود. حالا باید ببینیم که آن شناسنده کیست تا از او درباره سخنان ما سوال کنیم.
جان مسیحست و صلیبش تن و این معنی را
زود دانیم اگر پیش مسیحا پرسیم
هوش مصنوعی: روح مسیح در جان او است و بدنش مانند صلیب اوست. اگر بخواهیم به این معنا پی ببریم، به سادگی میتوانیم از مسیحا بپرسیم.
سر فرزند درین خانه نشد پیدا، لیک
چون به آن خانه در آییم ز بابا پرسیم
هوش مصنوعی: فرزند در این خانه دیده نمیشود، اما وقتی به آنجا برویم از پدر دربارهاش سوال خواهیم کرد.
روح را پیشتر از آدم و حوا اصلیست
ما نه طفلیم، که از آدم و حوا پرسیم
هوش مصنوعی: روح انسانی ابتدا وجود دارد و ما موجوداتی ساده نیستیم که تنها به داستان آدم و حوا تکیه کنیم.
صد هزار اسم فزونست و مسماش یکی
اسم جوییم کنون؟ یا ز مسما پرسیم؟
هوش مصنوعی: در اینجا به مفهوم این پرسش اشاره میشود که نامها و عناوین بسیار زیاد هستند، ولی در حقیقت همه آنها به یک چیز اشاره دارند. حالا باید به چه چیزی توجه کنیم؟ آیا باید به جستجوی نامها بپردازیم یا به اصل و معنای آنها توجه کنیم؟
حال امروز بپرسیم ز داننده به نقد
حال فردا بگذاریم، که فردا پرسیم
هوش مصنوعی: بیایید امروز از دانایان درباره حال و احوال فعلی بپرسیم و برای فردا نگرانی نداشته باشیم، زیرا در آن زمان میتوانیم سوالات خود را مطرح کنیم.
قطرهای بیش نباشد دو جهان از دریاش
صفت قطره همان به که ز دریا پرسیم
هوش مصنوعی: در دنیای بزرگ و وسیع، هر موجودی مانند قطرهای از دریای بیپایان است. بهتر است که از دریا بپرسیم تا بدانیم که آن قطره چه جایگاهی دارد و چه ویژگیهایی دارد.
اوحدی، رو، تو سخن گوی که مقصود سخن
یک حدیثست و هم از مردم یکتا پرسیم
هوش مصنوعی: اوحدی، برو و سخن بگوی، زیرا هدف از این گفتگو تنها یک داستان است و همچنین از فردی خاص پرسش میکنیم.