غزل شمارهٔ ۵۸۵
امروز عید ماست، که قربان او شدیم
اکنون شویم شاه، که دربان او شدیم
چندان غریب نیست که باشد غریبدار
این سرو ماه چهره، که مهمان او شدیم
ای بادصبح، بگذر و از ما سلام کن
بر روضهای، که عاشق رضوان او شدیم
فرخنده یوسفیست، که زندان اوست دل
زیبا محمدیست، که سلمان او شدیم
این خواجه از کجاست؟ که «طوعا و رغبة»
بیکره و جبر بندهٔ فرمان او شدیم
تا ما گدای آن رخ و درویش آن دریم
ننشست خسروی، که ز سلطان او شدیم
گفتم: ز درد عشق تو شد اوحدی هلاک
گفتا: چه غم ز درد؟ که درمان او شدیم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امروز عید ماست، که قربان او شدیم
اکنون شویم شاه، که دربان او شدیم
هوش مصنوعی: امروز روز شادمانی ماست، زیرا به خاطر او قربانی شدیم و حالا باید مانند پادشاهان باشیم، چون در خدمت او قرار گرفتهایم.
چندان غریب نیست که باشد غریبدار
این سرو ماه چهره، که مهمان او شدیم
هوش مصنوعی: این سرو زیبا و ماهرو که ما به دیدارش آمدهایم، چندان دور از انتظار نیست که دلداشتهای داشته باشد.
ای بادصبح، بگذر و از ما سلام کن
بر روضهای، که عاشق رضوان او شدیم
هوش مصنوعی: ای باد صبح، بگذر و از ما سلامی به باغی بده که ما در آن عاشق زیبایی و خوشبختی او شدهایم.
فرخنده یوسفیست، که زندان اوست دل
زیبا محمدیست، که سلمان او شدیم
هوش مصنوعی: یوسف خوشبختی است که در زندان به سر میبرد، ولی دل زیبا و دلنشین او همانند دل محمدی است که ما به محبت او پیوستهایم.
این خواجه از کجاست؟ که «طوعا و رغبة»
بیکره و جبر بندهٔ فرمان او شدیم
هوش مصنوعی: این آقا از کجا آمده است؟ که ما به طور اختیاری و با اشتیاق، بدون هیچ اجبار و فشاری، زیر فرمان او قرار گرفتهایم.
تا ما گدای آن رخ و درویش آن دریم
ننشست خسروی، که ز سلطان او شدیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که ما به زیبایی آن چهره دل باختیم و خود را در دنیای فقر و نیاز او غرق کردیم، هرگز آرامش و راحتی نمییابیم؛ زیرا ما به ملک و سلطنت او وابسته شدهایم.
گفتم: ز درد عشق تو شد اوحدی هلاک
گفتا: چه غم ز درد؟ که درمان او شدیم
هوش مصنوعی: گفتم که عشق تو باعث شد اوحدی به شدت رنج بکشد، او پاسخ داد: برای چه از درد نگران هستی؟ که ما خود درمان درد او هستیم.