گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸۳

بندهٔ عشقیم و سالهاست که هستیم
ورزش عشق تو کار ماست، که مستیم
بس بدویدیم در به در ز پی تو
چون که نشان تو یافتیم نشستیم
باز دل ما بزیر پای غم تو
بام لگدکوب شد که خانهٔ پستیم
کار نداریم جز خیال تو، گر چه
مدعیان را خیال بود که: جستیم
در دل ما هر کس آمدی و نشستی
دل به تو پرداختیم وز همه رستیم
طوق تو بر گردنیم و داغ تو بر دل
بند تو بر پای و باد توبه به دستیم
زهر، که در کام عشق بود، چشیدیم
شیشه، که در بار عقل بود، شکستیم
گاه به دست تو همچو مرغ گرفتار
گاه به دام تو همچو ماهی شستیم
سر «نعم» در دهان ز روز نخستین
راز «بلی» در زبان ز روز الستیم
گر ز کمرمان بیفگنند چو فرهاد
باز نخواهد شد آن کمر که ببستیم
اوحدی، اینجا بتان پرند ولیکن
کفر بود، گر به جز یکی بپرستیم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بندهٔ عشقیم و سالهاست که هستیم
ورزش عشق تو کار ماست، که مستیم
هوش مصنوعی: ما سال‌هاست که در خدمت عشق هستیم و فعالیت ما در عشق تو است که ما را به وجد آورده و شاداب کرده است.
بس بدویدیم در به در ز پی تو
چون که نشان تو یافتیم نشستیم
هوش مصنوعی: ما بارها و بارها در پی تو سرگردان شدیم تا اینکه نشانی از تو پیدا کردیم و پس از آن نشسته‌ایم.
باز دل ما بزیر پای غم تو
بام لگدکوب شد که خانهٔ پستیم
هوش مصنوعی: دل ما دوباره زیر پای غم تو له شد و هیچ چیزی از ما باقی نماند؛ انگار که در خانه‌ای بی‌ارزش زندگی می‌کنیم.
کار نداریم جز خیال تو، گر چه
مدعیان را خیال بود که: جستیم
هوش مصنوعی: ما فقط به یاد تو مشغول هستیم، هرچند که کسانی دیگر فکر می‌کنند به دنبال چیزی می‌گردیم.
در دل ما هر کس آمدی و نشستی
دل به تو پرداختیم وز همه رستیم
هوش مصنوعی: هر کسی که به دل ما آمد و در آن جا جا گرفت، دل خود را به او سپردیم و از هر چیز دیگری رهایی یافتیم.
طوق تو بر گردنیم و داغ تو بر دل
بند تو بر پای و باد توبه به دستیم
هوش مصنوعی: ما به گردن خود طوق محبت تو را داریم و در دل‌مان اثر عشق تو را حس می‌کنیم. همچنین، بند تو پاهای ما را بسته و ما دست به توبه داریم.
زهر، که در کام عشق بود، چشیدیم
شیشه، که در بار عقل بود، شکستیم
هوش مصنوعی: ما تلخی عشق را چشیدیم و در عین حال عقل و منطقی که داشتیم را نادیده گرفتیم و شکستیم.
گاه به دست تو همچو مرغ گرفتار
گاه به دام تو همچو ماهی شستیم
هوش مصنوعی: گاهی در دستان تو احساس آزادی می‌کنم مانند پرنده‌ای که در قفس است و گاهی نیز در دام محبت و زیبایی تو غرق می‌شوم همچون ماهی‌ای که در آب شناور است.
سر «نعم» در دهان ز روز نخستین
راز «بلی» در زبان ز روز الستیم
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت، نعمت و نعمتی در وجود ما بوده و در همان ابتدا، ما به پذیرش و موافقت با حقیقت و وجود خداوند زبان باز کردیم.
گر ز کمرمان بیفگنند چو فرهاد
باز نخواهد شد آن کمر که ببستیم
هوش مصنوعی: اگر کمر ما را بشکنند، مانند فرهاد، دیگر آن کمر که بسته‌ایم، باز نخواهد شد.
اوحدی، اینجا بتان پرند ولیکن
کفر بود، گر به جز یکی بپرستیم
هوش مصنوعی: در اینجا معشوقان زیبا و دلنواز هستند، اما پرستیدن هر یک از آن‌ها به جز بارگاه یگانه، گناه و نافرمانی محسوب می‌شود.