گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸۲

باز قلندر شدیم، خانه بر انداختیم
عشق نوایی بزد، خرقه در انداختیم
شعله که در سینه بود سوز به دل باز داد
مهر که با زهره بود بر قمر انداختیم
عقل ریا پیشه را خوار بهشتیم زود
نفس بداندیش را در سقر انداختیم
گرک هوس را به عنف دست ببستیم و دم
مرغ هوا را به زجر بال و پر انداختیم
معنی بی‌اصل را نقش بشستیم پاک
صورت ناجنس را از نظر انداختیم
در دل ما هر چه بود، جز هوس و یاد حق
این بستردیم پاک، آن به در انداختیم
زود به خسرو بر این قصهٔ شیرین، که ما:
زحمت فرهاد را از کمر انداختیم
از گل بستان وصل یک دو سه دامن بیار
کان علف تلخ را پیش خر انداختیم
زقهٔ یک مرغ بود، طعمهٔ یک مور گشت
هر چه به ایام بر یک دگر انداختیم
ای که به تشویش ما دست برآورده‌ای
تیغ چرا میکشی؟ چون سپر انداختیم
یاد سپاهان میار، هیچ، که ما سرمه‌وار
خاک درش، اوحدی، در بصر انداختیم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز قلندر شدیم، خانه بر انداختیم
عشق نوایی بزد، خرقه در انداختیم
هوش مصنوعی: ما دوباره به حالت رها و آزاد خود برگشتیم و زندگی روزمره را کنار گذاشتیم. صدای عشق در دل‌مان جان گرفت و لباس‌های کهنه و محدودیت‌ها را دور انداختیم.
شعله که در سینه بود سوز به دل باز داد
مهر که با زهره بود بر قمر انداختیم
هوش مصنوعی: شعله‌ای که در دل داشتیم، به دل ما حرارت و سوزی را بازگرداند. عشقی که با زیبایی بود، درخشش خود را بر ماه افکندید.
عقل ریا پیشه را خوار بهشتیم زود
نفس بداندیش را در سقر انداختیم
هوش مصنوعی: عقل آدمی که به نفاق و ریاکاری مشغول است، در نظر ما بی‌ارزش و خوار است. زود به خودمان آمدیم و نفس بدفکر را در جهنم انداختیم.
گرک هوس را به عنف دست ببستیم و دم
مرغ هوا را به زجر بال و پر انداختیم
هوش مصنوعی: اگر به زور و با خشونت، آرزوها و欲ها را محبوس کنیم و بال و پر مرغ خیال را با زجر و اذیت قطع کنیم، نتیجه‌ای جز آسیب و محدودیت نخواهد داشت.
معنی بی‌اصل را نقش بشستیم پاک
صورت ناجنس را از نظر انداختیم
هوش مصنوعی: ما از بین بردیم مفهوم بی‌اساس را و تصویر چیزهای غیر اصل را از دید خود حذف کردیم.
در دل ما هر چه بود، جز هوس و یاد حق
این بستردیم پاک، آن به در انداختیم
هوش مصنوعی: در دل ما هر آنچه بود، جز آرزو و یاد خدا را پاک کردیم و آن را بیرون انداختیم.
زود به خسرو بر این قصهٔ شیرین، که ما:
زحمت فرهاد را از کمر انداختیم
هوش مصنوعی: به‌زودی به خسرو دربارهٔ این داستان شیرین خبر بده که ما زحمات فرهاد را بی‌ثمر کردیم و او را از پای درآوردیم.
از گل بستان وصل یک دو سه دامن بیار
کان علف تلخ را پیش خر انداختیم
هوش مصنوعی: از باغ محبت و ارتباط، قدری از زیبایی‌ها و نعمت‌ها را بیاورید، زیرا ما این تلخی‌ها را که در زندگی با آن مواجه شده‌ایم، کنار گذاشته‌ایم.
زقهٔ یک مرغ بود، طعمهٔ یک مور گشت
هر چه به ایام بر یک دگر انداختیم
هوش مصنوعی: یک مرغ در تلاش بود تا از زقّه‌اش محافظت کند، اما در نهایت طعمه‌ی مور شد. هر چه زمان گذشت، ما همدیگر را به نفع خود تحت فشار گذاشتیم.
ای که به تشویش ما دست برآورده‌ای
تیغ چرا میکشی؟ چون سپر انداختیم
هوش مصنوعی: ای کسی که با نگرانی ما بازی کرده‌ای، چرا به ما حمله می‌کنی؟ وقتی ما دیگر از خود دفاع نمی‌کنیم.
یاد سپاهان میار، هیچ، که ما سرمه‌وار
خاک درش، اوحدی، در بصر انداختیم
هوش مصنوعی: به خاطر نیاور از سپاهان، زیرا ما همچون سرمه‌ای که در چشم می‌نشانیم، گرد و غبار دربارش را در بصر انداختیم.

حاشیه ها

1395/10/30 17:12
جواد

در بیت چهارم گرگ هوس صحیح میباشد

1402/09/20 13:12
جاوید مدرس اول رافض

شور و شوقی را زعشقت تا به جان انداختیم
بانگ سرمستی از آن ما در جهان انداختیم

منجلابی بود از کید وریا تقوی و زهد
خرقه را ازدوش و زنار از میان انداختیم

لعبتان را سلسله گفتیم باز از سر کنید
شیخ ومفتی را از آن آتش به جان انداختیم

نام میآمد که نام آور شویم اندر جهان
نام جُستیم و خود از نام و نشان انداختیم

آشیان میساخت غمها اندک اندک در وجود
مرغ غمها را برون از  آشیان انداختیم

تا فنا گشتیم و رفتیم از میان شد وحدتی
زان،، انالحق در جهان را بر زبان انداختیم

تا ز ،خُمً وحدت آمد غلغل و جوش مُدام
نیز ما این جوش و غلغل جاودان انداختیم
گفتمش ای تُرک و جنگاور، کنون صلحی بیار
گفت جنگ عشق را ما در جهان انداختیم

گفتمش تا کی ستیزد این کمان ابروان
گفت رو ،با غمزه ما خم در کمان انداختیم

گفتم آخر چیست این بانگ اذان مستی دهد.
گفت ما صد فتنه درصوت اذان انداختیم

رافضا آخر ز درویشی چه عاید شد ترا
گفت ما از فقر خود را  در توان انداختیم

جاوید مدرس رافض