گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۳

مشتاق یارم و به در یار می‌روم
دلدارم اوست، در پی دلدار می‌روم
تا بینم آفتاب رخ او ز روزنی
مانند سایه بر در و دیوار می‌روم
او در میان دایرهٔ خانه نقطه‌وار
من گرد خط کوچه چو پرگار می‌روم
صدبار چون خلیل مرا سوختند وباز
همچون کلیم در پی دیدار می‌روم
دوشم نشان دوست به بازار داده‌اند
عیبم مکن که بر سر بازار می‌روم
با یادش ار برهنه به خارم برآورند
گویی که: بر حریر، نه بر خار می‌روم
با صوفیان صومعه احوال من بگوی
کز خانقاه بر در خمار می‌روم
از گردنم حمایل تسبیح برگشای
امشب که من به بستن زنار می‌روم
گویی: دلیل چیست که خود شربتی نساخت؟
از پیش این طبیب، که بیمار می‌روم
بیچاره شد ز چارهٔ کار من اوحدی
زانش وداع کردم و ناچار می‌روم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشتاق یارم و به در یار می‌روم
دلدارم اوست، در پی دلدار می‌روم
هوش مصنوعی: من به شدت به محبوبم علاقه‌مندم و به در خانه‌اش می‌روم، زیرا او دلم را به دست آورده است و به دنبال او هستم.
تا بینم آفتاب رخ او ز روزنی
مانند سایه بر در و دیوار می‌روم
هوش مصنوعی: من برای دیدن چهره‌ی روشن او، مانند سایه بر دیوار و در، از روزنه‌ای عبور می‌کنم.
او در میان دایرهٔ خانه نقطه‌وار
من گرد خط کوچه چو پرگار می‌روم
هوش مصنوعی: او در میانهٔ دایرهٔ خانه‌اش مانند یک نقطه است و من مثل یک پرگار دور خط کوچه به گردش می‌پردازم.
صدبار چون خلیل مرا سوختند وباز
همچون کلیم در پی دیدار می‌روم
هوش مصنوعی: بارها مانند خلیل مرا سوزاندند، اما بازهم مانند کلیم برای دیدار می‌روم.
دوشم نشان دوست به بازار داده‌اند
عیبم مکن که بر سر بازار می‌روم
هوش مصنوعی: دیشب نشانی از معشوق به دستم رسیده و حالا نمی‌خواهم که کسی به من ایراد بگیرد، زیرا در میان مردم و در بازار به راه افتاده‌ام.
با یادش ار برهنه به خارم برآورند
گویی که: بر حریر، نه بر خار می‌روم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر یاد او به سختی و رنج بیفتم، طوری احساس می‌کنم که انگار بر روی پارچه لطیف قدم می‌زنم، نه بر روی خار و زخم.
با صوفیان صومعه احوال من بگوی
کز خانقاه بر در خمار می‌روم
هوش مصنوعی: با افرادی که در خانقاه و عرفان هستند درباره حال من صحبت کن، زیرا من از محیط خانقاه بیرون می‌روم و به سمت می‌خانه می‌روم.
از گردنم حمایل تسبیح برگشای
امشب که من به بستن زنار می‌روم
هوش مصنوعی: امشب تسبیح را از گردنم باز کن، چون من قرار است به بستن کمربند بروم.
گویی: دلیل چیست که خود شربتی نساخت؟
از پیش این طبیب، که بیمار می‌روم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که چرا خود این طبیب، شربتی برای من نساخته است درحالی‌که من به‌سوی او به عنوان یک بیمار می‌روم؟
بیچاره شد ز چارهٔ کار من اوحدی
زانش وداع کردم و ناچار می‌روم
هوش مصنوعی: برای اوحدی، وضعیت من به قدری سخت شده که دیگر چاره‌ای برایش نیست. به همین خاطر از او جدا می‌شوم و با ناچاری به سمت آینده می‌روم.