گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۷

ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم
بر من ترحمی کن،بنگر: که بی‌تو چونم؟
غافل شدی ز حالم، با آنکه دور بینی
عاجز شدم ز دستت، با آنکه ذوفنونم
تریاک زهر خوبان سیمست و من ندارم
درمان درد عاشق صبرست و من زبونم
هر کس گرفت با خویش از ظاهرم قیاسی
بگذار تا ندانند احوال اندرونم
گر خون خود بریزم صدبار در غم تو
دانم که: بار دیگر رخصت دهی به خونم
دل خواستی تو از من، تشریف ده زمانی
گر جان دریغ بینی، از عاشقان دونم
از بس فسون که کردم افسانه شد دل من
خود در تو نیست گیرا افسانه و فسونم
میم دهان خود را از من نهان چه کردی؟
باری، نگاه می‌کن در قامت چو نونم
گر اوحدی سکونی دارد، صبور باشد
من چون کنم صبوری آخر؟ که بی‌سکونم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم
بر من ترحمی کن،بنگر: که بی‌تو چونم؟
هوش مصنوعی: ای نرگس زیبا، با تمام شوخی‌هایت هم، قلب من به خاطر تو بارها شکسته است. بر من رحم کن و ببین که بدون تو چه حال وحشتناکی دارم.
غافل شدی ز حالم، با آنکه دور بینی
عاجز شدم ز دستت، با آنکه ذوفنونم
هوش مصنوعی: از حال و احوال من بی‌خبر هستی، در حالی که باید دور از من را ببینی. من در برابر تو ناتوان شده‌ام، با اینکه در هنرها و فنون مختلف صاحب‌نظر هستم.
تریاک زهر خوبان سیمست و من ندارم
درمان درد عاشق صبرست و من زبونم
هوش مصنوعی: تریاک، که به عنوان زهر زیبایی‌ها شناخته می‌شود، بر درد عاشقی فائق نمی‌آید و درمانی برای آن وجود ندارد. من نیز در تحمل و صبر، ناتوان هستم.
هر کس گرفت با خویش از ظاهرم قیاسی
بگذار تا ندانند احوال اندرونم
هوش مصنوعی: هر کسی که از ظاهر من نتیجه‌گیری می‌کند، بگذارد تا ندانند که درون من چه می‌گذرد.
گر خون خود بریزم صدبار در غم تو
دانم که: بار دیگر رخصت دهی به خونم
هوش مصنوعی: اگر هزار بار هم برای غم تو خونم را بریزم، می‌دانم که دوباره اجازه خواهی داد خونم را بریزم.
دل خواستی تو از من، تشریف ده زمانی
گر جان دریغ بینی، از عاشقان دونم
هوش مصنوعی: اگر دل تو خواسته من باشد، لطف کن و زمانی را به من اختصاص بده. اگر جانت را مهمتر از این رابطه می‌دانی، من خود را از عاشقانی می‌دانم که به خاطر تو، کم‌اهمیت هستند.
از بس فسون که کردم افسانه شد دل من
خود در تو نیست گیرا افسانه و فسونم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر جادو و فریب‌هایی که امتحان کرده‌ام، به افسانه‌ای تبدیل شده است. خودم نمی‌توانم در تو گم شوم و به بازی‌های فریبنده‌ام ادامه می‌دهم.
میم دهان خود را از من نهان چه کردی؟
باری، نگاه می‌کن در قامت چو نونم
هوش مصنوعی: دهان خود را از من پنهان کردی؟ اما نگاه کن به قامت من که مانند نان است.
گر اوحدی سکونی دارد، صبور باشد
من چون کنم صبوری آخر؟ که بی‌سکونم
هوش مصنوعی: اگر اوحدی آرامش دارد و صبور است، من چگونه می‌توانم صبر کنم در حالی که خودم هیچ آرامشی ندارم؟