غزل شمارهٔ ۵۶۲
نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم
طویلهٔ گهر اندر کنار خویش کنم
مرا ز خاک درش شرمسار باید بود
اگر نظر به تن خاکسار خویش کنم
حساب من چه کند یار؟ آن چنان بهتر
که او شمار خود و من شمار خویش کنم
رقیب اگر چه بر آن در ملازمست ولی
سگ استخوان خورد و من شکار خویش کنم
چو نیست جای ملامت، بهل، که مدعیان
فغان کنند و من آهسته کار خویش کنم
گرم نهی چو کله تیغ تیز بر تارک
گمان مبر تو که: من ترک یار خویش کنم
مرا ز دوست خویش اعتماد آنم نیست
که پنجه با سر و دست نگار خویش کنم
چو اوحدی سخن از لعل آن صنم راند
هزار دامن گوهر نثار خویش کنم
غزل شمارهٔ ۵۶۱: شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنمغزل شمارهٔ ۵۶۳: فراق روی تو میسوزدم جگر، چه کنم؟
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم
طویلهٔ گهر اندر کنار خویش کنم
هوش مصنوعی: وقتی به لب و دندان محبوبم نگاه میکنم، آنگاه گنجینهای از زیبایی را در کنار خودم فراهم میآورم.
مرا ز خاک درش شرمسار باید بود
اگر نظر به تن خاکسار خویش کنم
هوش مصنوعی: من باید از خاکی که از آن برخاستهام شرمنده باشم اگر به جسم خاکی خود نگاه کنم.
حساب من چه کند یار؟ آن چنان بهتر
که او شمار خود و من شمار خویش کنم
هوش مصنوعی: محاسبه و سنجش من را یار چه کار دارد؟ بهتر این است که او به فکر خودش باشد و من هم به فکر خودم باشم.
رقیب اگر چه بر آن در ملازمست ولی
سگ استخوان خورد و من شکار خویش کنم
هوش مصنوعی: اگرچه رقیب من در حال رقابت و نزدیک شدن به هدف است، اما من تمرکز خود را روی موفقیت و دستیابی به آرزوهایم می گذارم.
چو نیست جای ملامت، بهل، که مدعیان
فغان کنند و من آهسته کار خویش کنم
هوش مصنوعی: وقتی جایی برای سرزنش وجود ندارد، بیخیال باش، زیرا هر که ادعا دارد میتواند ناله و فریاد کند، اما من به آرامی به انجام کار خود ادامه میدهم.
گرم نهی چو کله تیغ تیز بر تارک
گمان مبر تو که: من ترک یار خویش کنم
هوش مصنوعی: اگر که چنان سخت و محکم بر سرگذشتهای خود ایستادگی کنی، نباید گمان کنی که من نسبت به دوستی خود بیتفاوت میشوم.
مرا ز دوست خویش اعتماد آنم نیست
که پنجه با سر و دست نگار خویش کنم
هوش مصنوعی: من به دوستی خود اعتمادی ندارم، زیرا نمیخواهم با چهره و دستان معشوقم درگیر شوم.
چو اوحدی سخن از لعل آن صنم راند
هزار دامن گوهر نثار خویش کنم
هوش مصنوعی: وقتی اوحدی درباره زیبایی و جواهرات آن معشوق صحبت میکند، من هزاران دامن از گوهرهای گرانبها را به پای او میریزم.