غزل شمارهٔ ۵۶۰
آمدهام که صف این صفهٔ بار بشکنم
صدرنشین صفه را رونق کار بشکنم
روی به سنت آورم، میوهٔ جنت آورم
صورت حور بشکنم، سورهٔ نار بشکنم
غول دلیل راه شد، دیو سر سپاه شد
دیو و طلسم هر دو را از بن و بار بشکنم
شهر خطیب کشته منبر و خطبه نو کنم
دیر بلند گشته را برج و حصار بشکنم
راهب دیر اگر مرا ره به کلیسا دهد
خنب و قدح تهی کنم، دیک و تغار بشکنم
روز مصاف یک تنه، این همه قلب و میمنه
گاه پیاده رد کنم، گاه سوار بشکنم
من ز کنار در کمین، تا چو مخالفی به کین
سر ز میان برآورد، من به کنار بشکنم
با لب لعل یار خود، عیش کنم به غار خود
دشمن کور گشته را، بر در غار بشکنم
گر به دیار خویشتن یار طلب کند مرا
رخت سفر برون برم، عهد دیار بشکنم
آنکه غبار او منم، گرد بر آرد از تنم
از دل نازنین او گرنه غبار بشکنم
گر چه فزودم آن پسر، اینهمه رنج و دردسر
از می وصلش این قدر، بس که خمار بشکنم
سختی روز هجر را سهل کنم بر اوحدی
گر شب وصل بوسهای از لب یار بشکنم
غزل شمارهٔ ۵۵۹: جای آن دارد که: من بر دیدها جایت کنمغزل شمارهٔ ۵۶۱: شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنم
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمدهام که صف این صفهٔ بار بشکنم
صدرنشین صفه را رونق کار بشکنم
هوش مصنوعی: من آمدهام که این صف را بشکنم و به پیشتاز این جمعیت کمک کنم تا کارها سامان بگیرد.
روی به سنت آورم، میوهٔ جنت آورم
صورت حور بشکنم، سورهٔ نار بشکنم
هوش مصنوعی: من به سویی از سنت میروم و میوههای بهشتی را به همراه میآورم. همچنان که به زیبایی حوران اشاره میکنم، موانع و مشکلات را نیز میشکنم.
غول دلیل راه شد، دیو سر سپاه شد
دیو و طلسم هر دو را از بن و بار بشکنم
هوش مصنوعی: غول به عنوان دلیلی برای ادامه مسیر ظاهر شد و دیو به سرکردگی سپاه درآمد. من تصمیم دارم هر دو را از ریشه و اساس نابود کنم.
شهر خطیب کشته منبر و خطبه نو کنم
دیر بلند گشته را برج و حصار بشکنم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از خواستهاش برای تغییر و تحول در جامعه صحبت میکند. او میخواهد که با سخنرانی و خطابه، نظامی قدیمی و ناپسند را که او آن را به منبر و خطبه تشبیه کرده، بشکند و به جای آن، فضایی تازه و نو ایجاد کند که به آزادی و بیداری منتهی شود. او به قدرت کلام و بیان خود اعتماد دارد و به دنبال اصلاحات اساسی در جامعه است.
راهب دیر اگر مرا ره به کلیسا دهد
خنب و قدح تهی کنم، دیک و تغار بشکنم
هوش مصنوعی: اگر راهب دیر به من اجازه دهد که به کلیسا بروم، من با شراب و لیوانهای خالی خود را مست کرده و ظرفها را میشکنم.
روز مصاف یک تنه، این همه قلب و میمنه
گاه پیاده رد کنم، گاه سوار بشکنم
هوش مصنوعی: در روز نبرد، تنها با این همه احساس و امکانات، گاهی پیاده میروم و گاهی سوار میشوم تا دشمن را شکست دهم.
من ز کنار در کمین، تا چو مخالفی به کین
سر ز میان برآورد، من به کنار بشکنم
هوش مصنوعی: من در کنار در صبر میکنم تا زمانی که دشمنی با نیت بد سر از میان بیرون بیاورد، آنگاه من با قدرت و شدت به او حمله میکنم.
با لب لعل یار خود، عیش کنم به غار خود
دشمن کور گشته را، بر در غار بشکنم
هوش مصنوعی: من در غار خود با لبان خوشرنگ محبوبم لذت میبرم و به دشمن نابینا که نمیتواند مرا ببیند، در ورودی غار ضربه میزنم.
گر به دیار خویشتن یار طلب کند مرا
رخت سفر برون برم، عهد دیار بشکنم
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین خودم کسی را بخواهد، برای سفر آماده میشوم و پیمان خود را با دیارم میشکنم.
آنکه غبار او منم، گرد بر آرد از تنم
از دل نازنین او گرنه غبار بشکنم
هوش مصنوعی: من آن گرد غباری هستم که از وجود او برخاستم. اگر او نازنینم نبود، حتی این گرد را هم از خود میشکستم.
گر چه فزودم آن پسر، اینهمه رنج و دردسر
از می وصلش این قدر، بس که خمار بشکنم
هوش مصنوعی: اگرچه من آن پسر را بسیار دوست دارم و به خاطر عشقش رنج و سختیهای زیادی را تحمل کردهام، اما به اندازهای از شراب وصالش مست میشوم که همه دردها و مشکلاتم فراموش میشود.
سختی روز هجر را سهل کنم بر اوحدی
گر شب وصل بوسهای از لب یار بشکنم
هوش مصنوعی: سختی و دشواریهای روز جدایی را برای اوحدی آسان میکنم، اگر شب وصال، بوسهای از لب معشوق بزنم.