گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۸

بسیار بد کردی ولی نیکو سرانجامت کنم
گر زین شراب صرف من یک جرعه در جامت کنم
شب‌خیز کردی نام خود، تا صبح سازی شام خود
هر شام سازم صبح تو، تا دردی آشامت کنم
در خلوت ار رایی زنی، تا پای برجایی زنی
هم من ز نزدیکان تو جاسوس بر بامت کنم
در آب من چون شیر شو، تا آتشت کمتر شود
در قوس من چون تیر شو، تا تیر و بهرامت کنم
با آنکه کردم یاوری، کردی فراوان داوری
هر کرده را عذر آوری، اعزاز و اکرامت کنم
گر در خور سازم شوی پنهان بسازم کار تو
ور لایق رازم شوی پوشیده پیغامت کنم
گفتم: چه باشد رای تو؟ گفتی: سر و سودای تو
سودا بسی پختی ولی با پختها خامت کنم
بار امانت می‌کشی وز بار آن ایمن وشی
ترسم که نتوانی ادا روزی که الزامت کنم
برخویش بندی نام من، گردی به گرد دام من
تا خلق گوید: خاص شد، من شهرهٔ عامت کنم
روزی که گویی: از خطر، کلی رهایی یافتم
من زان رهایی یافتن چون مرغ در دامت کنم
از خویشتن بار دگر باید به زاییدن ترا
چون زاده باشی عشق خود چون شیر در کامت کنم
در راحت تن دیده‌ای اقبال و بخت خود، ولی
روزی شوی مقبل که من بی‌خواب و آرامت کنم
چون داغ من بر رخ زدی زین پس یقین می‌دان که من
کندی کنی چوبت زنم، تندی کنی رامت کنم
تا کی در آب و گل شوی؟ وقتست اگر مقبل شوی
تا چون تو یکتا دل شوی، من اوحدی نامت کنم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسیار بد کردی ولی نیکو سرانجامت کنم
گر زین شراب صرف من یک جرعه در جامت کنم
هوش مصنوعی: تو کاری بسیار بد کردی، اما می‌خواهم در پایان با نیکی به تو پاسخ دهم. اگر یک جرعه از این شراب را به جام تو بریزم، چه خواهد شد؟
شب‌خیز کردی نام خود، تا صبح سازی شام خود
هر شام سازم صبح تو، تا دردی آشامت کنم
هوش مصنوعی: به خاطر تو نام خود را شب‌خیز کردم، تا صبحی برای تو بسازم. هر شب برای تو می‌سازم که بتوانم دردی از تو را دوا کنم.
در خلوت ار رایی زنی، تا پای برجایی زنی
هم من ز نزدیکان تو جاسوس بر بامت کنم
هوش مصنوعی: اگر در تنهایی خود نظری به من بیندازی، تا جایی که به اوج و بلندی برسی، من هم از نزدیکان تو به تماشای تو خواهم پرداخت.
در آب من چون شیر شو، تا آتشت کمتر شود
در قوس من چون تیر شو، تا تیر و بهرامت کنم
هوش مصنوعی: در دل من مثل شیر آرام بگیر تا آتش عشق تو کمتر شود. در قوس وجود من مانند تیر باش تا بتوانم به تو و خواسته‌هایت رسیدگی کنم.
با آنکه کردم یاوری، کردی فراوان داوری
هر کرده را عذر آوری، اعزاز و اکرامت کنم
هوش مصنوعی: هرچقدر که در حمایت و کمک به تو کوشیدم، تو به شدت از من قضاوت کردی. با این حال، من همچنان سعی دارم که برای تو احترام و ارادت قائل شوم.
گر در خور سازم شوی پنهان بسازم کار تو
ور لایق رازم شوی پوشیده پیغامت کنم
هوش مصنوعی: اگر تو لایق باشی و در خور من، کار تو را به صورت پنهانی انجام می‌دهم و اگر به رازم بپردازی، پیام تو را مخفی می‌کنم.
گفتم: چه باشد رای تو؟ گفتی: سر و سودای تو
سودا بسی پختی ولی با پختها خامت کنم
هوش مصنوعی: به او گفتم: نظر تو چیست؟ او پاسخ داد: فکر و آرزوی تو زیاد شده است، اما با اینکه خیلی تجربه داری، می‌توانم تو را به سادگی فریب دهم.
بار امانت می‌کشی وز بار آن ایمن وشی
ترسم که نتوانی ادا روزی که الزامت کنم
هوش مصنوعی: تو مشغول تحمل بار سنگینی هستی و از آن بی‌خطر هستی. اما نگرانم که روزی من از تو بخواهم که این بار را به درستی به دوش بکشی و نتوانی از عهده‌اش برآیی.
برخویش بندی نام من، گردی به گرد دام من
تا خلق گوید: خاص شد، من شهرهٔ عامت کنم
هوش مصنوعی: من خود را محدود به نامی می‌کنم، مثل گردی که دور دامی می‌چرخد، تا مردم بگویند: او خاص و منحصر به فرد شده است، من را معروف و بین مردم مشهور کنم.
روزی که گویی: از خطر، کلی رهایی یافتم
من زان رهایی یافتن چون مرغ در دامت کنم
هوش مصنوعی: وقتی که احساس می‌کنم از همه خطرها آزاد شده‌ام، باید مراقب باشم که مانند مرغی که در تله افتاده، دوباره در دام نیفتم.
از خویشتن بار دگر باید به زاییدن ترا
چون زاده باشی عشق خود چون شیر در کامت کنم
هوش مصنوعی: باید دوباره از خودت زاده شوی، مانند کسی که در عشق خود عمیق و سرشار از احساس است. من هم تو را مانند شیری شیرین و دلپذیر در آغوش می‌گیرم.
در راحت تن دیده‌ای اقبال و بخت خود، ولی
روزی شوی مقبل که من بی‌خواب و آرامت کنم
هوش مصنوعی: در دوران خوشی و آرامش زندگی‌ات به بخت و اقبال خود توجه کرده‌ای، اما زمانی خواهد رسید که به من توجه کنی و من باعث بی‌خوابی و بی‌قراری تو شوم.
چون داغ من بر رخ زدی زین پس یقین می‌دان که من
کندی کنی چوبت زنم، تندی کنی رامت کنم
هوش مصنوعی: وقتی بر چهره‌ام زخم زدی، از این پس بدان که اگر با من با آرامش رفتار کنی، به تو آرامش می‌دهم، اما اگر به من تندی کنی، جواب سختی از من خواهی دید.
تا کی در آب و گل شوی؟ وقتست اگر مقبل شوی
تا چون تو یکتا دل شوی، من اوحدی نامت کنم
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی در دنیا و مادیات باقی بمانی؟ اکنون وقت آن است که رو به سوی معانی بلند بیاوری، تا تو هم مانند یک دل می‌شوی. من تو را با نام خاص خودم، اوحدی، خطاب می‌کنم.