گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۶

گر شبی چارهٔ این درد جدایی بکنم
از شب طرهٔ او روز نمایی بکنم
ور به دست آورم از شام دو زلفش گرهی
تا سحر بر رخ او غالیه سایی بکنم
سرزنش می‌کندم عقل که: در عشق مپیچ
بروم چارهٔ این عقل ریایی بکنم
از برای سخن عقل خطایی باشد
که به ترک رخ آن ترک ختایی بکنم
گر مسخر شود آن روی چو خورشید مرا
پادشاهی چه؟ که دعوی خدایی بکنم
هر چه باشد، ز دل و دانش و دین، گر خواهد
بدهم و آنچه مرا نیست گدایی بکنم
از جدایی شدم آشفتهٔ و اندر همه شهر
مددی نیست که تدبیر جدایی بکنم
صبر گویند: بکن، صبر به دل شاید کرد
چون مرا نیست دلی، صبر کجایی بکنم؟
اوحدی وار اگر آن زلف دو تا بگذارد
زود یکتا شوم و ترک دوتایی بکنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر شبی چارهٔ این درد جدایی بکنم
از شب طرهٔ او روز نمایی بکنم
هوش مصنوعی: اگر شبی بخواهم بر درد جدایی غلبه کنم، می‌توانم با یاد او، شب را به روز تبدیل کنم.
ور به دست آورم از شام دو زلفش گرهی
تا سحر بر رخ او غالیه سایی بکنم
هوش مصنوعی: اگر بتوانم از شام دو رشته از موهایش را بگیرم، تا صبح بر روی چهره‌اش عطر بزنم.
سرزنش می‌کندم عقل که: در عشق مپیچ
بروم چارهٔ این عقل ریایی بکنم
هوش مصنوعی: عقل را سرزنش می‌کنم که چرا در عشق پیچیدگی‌ها و مشکل‌ها ایجاد می‌کند. باید برای این عقل تظاهرکننده، راه حلی پیدا کنم.
از برای سخن عقل خطایی باشد
که به ترک رخ آن ترک ختایی بکنم
هوش مصنوعی: به خاطر گفتار عقل ممکن است اشتباهی کنم که به خاطر زیبایی چهره آن معشوق، از آن اقدام بکنم.
گر مسخر شود آن روی چو خورشید مرا
پادشاهی چه؟ که دعوی خدایی بکنم
هوش مصنوعی: اگر آن چهره‌ات مثل خورشید بر من بتابد، دیگر چه نیازی به پادشاهی دارم؟ چرا باید ادعای خدایی کنم؟
هر چه باشد، ز دل و دانش و دین، گر خواهد
بدهم و آنچه مرا نیست گدایی بکنم
هوش مصنوعی: هر چه که باشد، از دل و علم و ایمان، اگر لازم باشد، آن را تقدیم می‌کنم و اگر چیزی ندارم، از کسی درخواست کمک می‌کنم.
از جدایی شدم آشفتهٔ و اندر همه شهر
مددی نیست که تدبیر جدایی بکنم
هوش مصنوعی: از زمانی که از هم جدا شده‌ام، دلم به هم ریخته و در این شهر هیچ کمکی نیست تا بتوانم جدایی را مدیریت کنم.
صبر گویند: بکن، صبر به دل شاید کرد
چون مرا نیست دلی، صبر کجایی بکنم؟
هوش مصنوعی: صبر می‌گویند که باید صبر کرد، اما شاید در دل کسی که دلی ندارد، صبر وجود نداشته باشد. حالا من که دلی ندارم، صبر را از کجا پیدا کنم؟
اوحدی وار اگر آن زلف دو تا بگذارد
زود یکتا شوم و ترک دوتایی بکنم
هوش مصنوعی: اگر محبوب با آن زلف‌های دو طرفه‌اش برای لحظه‌ای نظرش را به من جلب کند، به سرعت احساس یکتایی و تنهایی می‌کنم و از دوتایی بودن و دوگانگی دست می‌کشم.