گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۵

تو گلشن حسنی و ما چون خار و خاشاک، ای صنم
از ما چرا رنجیده‌ای؟ حاشاک، حاشاک! ای صنم
آثار خشم و چشم تو کفرست و ایمان، ای پری
گفتار تلخ و لعل تو زهرست و تریاک، ای صنم
از دردمندان چنین در دل کدورت داشتن
ما را شگفت آید همی زان گوهر پاک، ای صنم
وقت گلست، ای ماهوش، در وقت گل خوش باش، خوش
از دوستان اندر مکش روی طربناک، ای صنم
زلفت به صید انگیختن دامیست دیگر، ای پسر
چشمت به تیر انداختن ترکیست بی‌باک، ای صنم
کز سر به شمشیرم دهی، یا بند بر پایم نهی
هرگز نخواهم داشتن دستت ز فتراک، ای صنم
دیشب مبارکباد من کردی به عشق خویشتن
یارب! که باد این جان و تن، آن باد را خاک، ای صنم
من شوق وحشی ناظری یبکی بدمع سایری
ماکان یصبوا خاطری ما یحب لولاک، ای صنم
دوشم چو می‌گفتی که: تو در غم نمانی، اوحدی
از آسمان آمد ندا: آمین و ایاک، ای صنم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو گلشن حسنی و ما چون خار و خاشاک، ای صنم
از ما چرا رنجیده‌ای؟ حاشاک، حاشاک! ای صنم
هوش مصنوعی: تو مانند یک باغ زیبا و پرگل هستی، و ما مانند خارها و علف‌های بی‌اهمیت. ای محبوب، چرا از ما دلخور شدی؟ هرگز! هرگز! ای محبوب.
آثار خشم و چشم تو کفرست و ایمان، ای پری
گفتار تلخ و لعل تو زهرست و تریاک، ای صنم
هوش مصنوعی: خشم و نگاه تو موجب کفر و ایمان است، ای زیبای من. سخنان تلخ و لب‌های تو مانند زهر و تریاک هستند، ای مجسمه زیبایی.
از دردمندان چنین در دل کدورت داشتن
ما را شگفت آید همی زان گوهر پاک، ای صنم
هوش مصنوعی: ما از این که چه طور می‌توانند در دل خود نسبت به دیگران کدورت و خصومت داشته باشند، شگفت‌زده می‌شویم، در حالی که آن‌ها از گوهر پاکی برخوردارند، ای معشوق.
وقت گلست، ای ماهوش، در وقت گل خوش باش، خوش
از دوستان اندر مکش روی طربناک، ای صنم
هوش مصنوعی: در فصل گل، ای زیبا، باید خوشحال باشی و لذت ببری. چهره شاد را از دوستان دور نکن، ای محبوب.
زلفت به صید انگیختن دامیست دیگر، ای پسر
چشمت به تیر انداختن ترکیست بی‌باک، ای صنم
هوش مصنوعی: موهای تو مانند دام دیگری است که به شکار می‌کشاند، و چشمانت مانند تیر است که نترس و جسورانه به دل‌ها می‌زند، ای زیبای دلربا.
کز سر به شمشیرم دهی، یا بند بر پایم نهی
هرگز نخواهم داشتن دستت ز فتراک، ای صنم
هوش مصنوعی: اگر به من آسیب برسانی یا مرا زندانی کنی، هرگز اجازه نخواهم داد که از من بهره‌برداری کنی، ای محبوب.
دیشب مبارکباد من کردی به عشق خویشتن
یارب! که باد این جان و تن، آن باد را خاک، ای صنم
هوش مصنوعی: دیشب تو به عشق خود تبریک گفتی، ای خدا! که این جان و تن، همان نسیمی را خاک می‌کند، ای محبوب.
من شوق وحشی ناظری یبکی بدمع سایری
ماکان یصبوا خاطری ما یحب لولاک، ای صنم
هوش مصنوعی: من دلی پر از شوق و سرزندگی دارم که در تماشای تو، به یاد خاطراتی خوش، آشفته می‌شود. اگر تو نباشی، هیچ چیز نمی‌تواند قلب مرا خوشحال کند، ای مجسمه زیبایی که در دل من جای داری.
دوشم چو می‌گفتی که: تو در غم نمانی، اوحدی
از آسمان آمد ندا: آمین و ایاک، ای صنم
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که تو به من گفتی که غمگین نمی‌مانی، صدایی از آسمان شنیدم که گفت: آمین و تو را به عنوان محبوب من خطاب کرد.