گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۳

زلف مشکینت چو دامست، ای صنم
عارضت ماه تمامست، ای صنم
تا بود بر دیگران وصلت حلال
بر من اسایش حرامست، ای صنم
زان دهان تنگ شیرینم بده
بوسه‌ای، گر خود به وامست، ای صنم
هر زمان گویی که: فردایی دگر
سوختم، فردا کدامست؟ ای صنم
در غمت گر نشکنم خود را، مرنج
آدمی را ننگ و نامست ، ای صنم
عالمی را بندهٔ خود کرده‌ای
اوحدی نیزت غلامست، ای صنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف مشکینت چو دامست، ای صنم
عارضت ماه تمامست، ای صنم
هوش مصنوعی: زلف‌های سیاه و زیباى تو مانند دام است و چهره‌ى تو همچون ماه کامل می‌درخشد، ای معشوق!
تا بود بر دیگران وصلت حلال
بر من اسایش حرامست، ای صنم
هوش مصنوعی: تا وقتی که دیگران به حلالی وصال برسند، برای من هیچ آرامشی نخواهد بود، ای معشوق.
زان دهان تنگ شیرینم بده
بوسه‌ای، گر خود به وامست، ای صنم
هوش مصنوعی: از آن دهان شیرین و تنگت بوسه‌ای به من بده، حتی اگر این کار برای خودت سخت باشد، ای محبوب.
هر زمان گویی که: فردایی دگر
سوختم، فردا کدامست؟ ای صنم
هوش مصنوعی: هر بار که بگویم فردا دوباره می‌سوزم، می‌پرسم فردا چه زمانی است؟ ای معشوق!
در غمت گر نشکنم خود را، مرنج
آدمی را ننگ و نامست ، ای صنم
هوش مصنوعی: اگر در غم تو خودم را نشکنم، نگران نباش که در نظر مردم ننگ و نام نخواهم داشت، ای معشوق.
عالمی را بندهٔ خود کرده‌ای
اوحدی نیزت غلامست، ای صنم
هوش مصنوعی: تو به قدری قدرت و جذبه داری که همه را تحت تأثیر خود قرار داده‌ای و حتی اوحدی نیز به نوعی در خدمت توست، ای معشوق زیبا.