غزل شمارهٔ ۵۵۱
دل خود را به دیدار تو حاجتمند میدانم
غم هجر تو بنیادم بخواهد کند، میدانم
مرا گویی: سر خود گیر و پایم بستهای محکم
عظیم آشفتهام، لیکن خلاص از بند میدانم
لبت پوشیده برد از من دل گمراه و من هرگز
حدیث او نمیگویم بکس، هر چند میدانم
شبم یک بوسه فرمودی که: خواهم داد، لیکن من
به بوسی زان دهن مشکل شوم خرسند، میدانم
مرا هر دم ز پیش خود برانی چون مگس، لیکن
نخواهم رفتن از پیشت، که قدر قند میدانم
تو میگویی: کزین پس من وفا ورزم، بلی خوبان
بگویند این حکایتها و نتوانند ، میدانم
همه دم، اوحدی، زین پس مده پند و ببین او را
که چونش عاشقم با آنکه خیلی پند میدانم
غزل شمارهٔ ۵۵۰: پر از دل مپرس، ای پری، من چه دانم؟غزل شمارهٔ ۵۵۲: چو بدیدی که ز عشقت به چه شکل و به چه سانم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل خود را به دیدار تو حاجتمند میدانم
غم هجر تو بنیادم بخواهد کند، میدانم
هوش مصنوعی: دل من به دیدار تو نیاز دارد و میدانم که غم از دست دادن تو باعث میشود که بنیادم، یعنی وجودم، بخواهد دچار مشکلات و سختیها شود.
مرا گویی: سر خود گیر و پایم بستهای محکم
عظیم آشفتهام، لیکن خلاص از بند میدانم
هوش مصنوعی: تو به من میگویی که خودت را کنترل کن و احساس آزادی کن، در حالی که من به شدت آشفتهام. اما میدانم که از این بندها میتوانم رها شوم.
لبت پوشیده برد از من دل گمراه و من هرگز
حدیث او نمیگویم بکس، هر چند میدانم
هوش مصنوعی: لبت را بپوشان و دل گمراه مرا از خود دور کن، و من هرگز درباره او به کسی چیزی نمیگویم، هرچند که میدانم.
شبم یک بوسه فرمودی که: خواهم داد، لیکن من
به بوسی زان دهن مشکل شوم خرسند، میدانم
هوش مصنوعی: شبت یک بوسه به من وعده دادی، اما من با یک بوسه از آن لبها خوشحال نخواهم شد. این را خوب میدانم.
مرا هر دم ز پیش خود برانی چون مگس، لیکن
نخواهم رفتن از پیشت، که قدر قند میدانم
هوش مصنوعی: هر لحظه مرا مثل مگس از کنارت دور میکنی، اما من از کنارت نمیروم، زیرا ارزش شیرینی تو را میشناسم.
تو میگویی: کزین پس من وفا ورزم، بلی خوبان
بگویند این حکایتها و نتوانند ، میدانم
هوش مصنوعی: تو میگویی که از این پس به وفاداری خواهم پرداخت، بله خوبان میتوانند از این داستانها بگویند و نتوانند، من این را میدانم.
همه دم، اوحدی، زین پس مده پند و ببین او را
که چونش عاشقم با آنکه خیلی پند میدانم
هوش مصنوعی: هر لحظه نرگس، سعی نکن نصیحت کنی و فقط تماشا کن که چطور به او علاقهمندم، با اینکه خوب میدانم چه باید بکنم.