غزل شمارهٔ ۵۳۹
دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم
خم می گو: سر خود گیر، که من در جوشم
بر رخ من در میخانه ببندید امشب
که کسی نیست که: هر روز برد بر دوشم
من که سجاده به می دادم و تسبیح به نقل
مطربم کی بهلد خرقه که من در پوشم؟
چوب خشک از طرب باده جوان گردد و تر
باده دارم، چه ضرورت که به حسرت خوشم؟
اندرین شهر دلم بستهٔ گندم گونیست
ورنه صد شهر چنین را به جوی نفروشم
ای که بیزهر ندادی قدح نوش بکس
بنده فرمانم، اگر زهر دهی، یا نوشم
در و دیوار ز جور تو به فریاد آمد
حسن عهد تو بنگذاشت که من بخروشم
موی بر موی تنم بر تو دعا میگوید
تا نگویی که: ز اوراد و دعا خاموشم
بلبان شکرین خودم از دور بپرس
که نگنجد تن و اندام تو در آغوشم
هر سخن کز لب لعل تو نیاید بیرون
نرود، گر همه گوهر بود، اندر گوشم
دوش منظور خودم گفتی و دادم دل و دین
امشبم بندهٔ خود خوان، که از آن به کوشم
اوحدی هر چه مرا گفت شنیدم زین پیش
پس ازین گر به سخن سحر کند ننیوشم
غزل شمارهٔ ۵۳۸: یارب، تو حاضری که ز دستش چه میکشم؟غزل شمارهٔ ۵۴۰: عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم
خم می گو: سر خود گیر، که من در جوشم
هوش مصنوعی: دست عشق تو لیوانی به من داد و از حال من برد. میگوید: خودت را نگهدار، چون من در حال اضطراب و شوق هستم.
بر رخ من در میخانه ببندید امشب
که کسی نیست که: هر روز برد بر دوشم
هوش مصنوعی: امشب در میخانه پردهای بر چهرهام بزنید، زیرا کسی وجود ندارد که هر روز بار سنگین را بر دوشم بگذارد.
من که سجاده به می دادم و تسبیح به نقل
مطربم کی بهلد خرقه که من در پوشم؟
هوش مصنوعی: من که برای رسیدن به حقیقت و معنویت، سجادهام را به می نوشیدن و تسبیحام را به نغمههای موسیقی دادم، دیگر چه نیازی به لباس روحانی دارم که به تن کنم؟
چوب خشک از طرب باده جوان گردد و تر
باده دارم، چه ضرورت که به حسرت خوشم؟
هوش مصنوعی: چوب خشک به واسطه لذت و شوری که از باده میگیرد، جوان و سرزنده میشود. اما من با این حال که بادهای تازه دارم، چرا باید در حسرت و اندوه به سر ببرم؟
اندرین شهر دلم بستهٔ گندم گونیست
ورنه صد شهر چنین را به جوی نفروشم
هوش مصنوعی: در این شهر، دل من به یک گونی گندم وابسته است و اگر نه، حاضر نیستم حتی صد شهر را به اندازه یک جوی آب بفروشم.
ای که بیزهر ندادی قدح نوش بکس
بنده فرمانم، اگر زهر دهی، یا نوشم
هوش مصنوعی: ای کسی که بدون زهر، جام را به من نوشاندی، حالا اگر زهر هم به من بدهی، باز هم مینوشم.
در و دیوار ز جور تو به فریاد آمد
حسن عهد تو بنگذاشت که من بخروشم
هوش مصنوعی: دیوارها و اطراف به خاطر رفتار ناپسند تو به تنگ آمدهاند و از درد و رنجی که به بار آوردهای ناراحت هستند. حسن عهد تو نیز بر این شده که من دیگر نمیتوانم آرام بگیرم.
موی بر موی تنم بر تو دعا میگوید
تا نگویی که: ز اوراد و دعا خاموشم
هوش مصنوعی: موی بدنم از شدت عشق و محبت به تو دعا میکند تا تو اینطور نپنداری که به سبب مشغولیت به دعا و ذکر، از تو غافل شدهام.
بلبان شکرین خودم از دور بپرس
که نگنجد تن و اندام تو در آغوشم
هوش مصنوعی: از دور از زبان شیرین خود بپرسم که آیا تو نمیتوانی در آغوش من جا بگیری؟
هر سخن کز لب لعل تو نیاید بیرون
نرود، گر همه گوهر بود، اندر گوشم
هوش مصنوعی: هر حرفی که از لبهای تو بیرون بیاید، برایم باارزشترین و قیمتیترین سخن است و حتی اگر به صورت گوهر هم باشد، در گوش من نمینشیند.
دوش منظور خودم گفتی و دادم دل و دین
امشبم بندهٔ خود خوان، که از آن به کوشم
هوش مصنوعی: دیشب تو به من گفتی منظور واقعیات چیست و من هم قلب و ایمانم را به تو تقدیم کردم. امشب خودم را بندهٔ تو میدانم، چون برای به دست آوردن تو در تلاش هستم.
اوحدی هر چه مرا گفت شنیدم زین پیش
پس ازین گر به سخن سحر کند ننیوشم
هوش مصنوعی: اوحدی، هر چه که به من گفت، من شنیدم. از این پس اگر هم به سخن جادویی صحبت کند، من گوش نخواهم داد.
حاشیه ها
1398/06/21 10:09
رضا گودرزی
در بیت پنجم کلمه ی پایانی بایستی "بفروشم" باشد.