گنجور

غزل شمارهٔ ۵۳۳

گمان مبر که به جور از بر تو برخیزم
به اختیار ز خاک در تو برخیزم
نه چون کلاه توام، کین چنین بهر بادی
چو ترک من بکنی از سر تو برخیزم
چونی گرم بکنی بندبند، نیستم آنک
ز بند آن لب چون شکر تو برخیزم
اگر به کشتنم آیی ز راستی چون تیر
به یاری مدد خنجر تو برخیزم
سپند آتش غم کرده‌ای مرا، ای دوست
مکن، که سوخته از مجمر تو برخیزم
شبی دراز چو زلف تو آرزوست مرا
که با تو باشم و شاد از بر تو برخیزم
خوشا دمی! که به مستی چو اوحدی از خواب
به بوی طرهٔ چون عنبر تو برخیزم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گمان مبر که به جور از بر تو برخیزم
به اختیار ز خاک در تو برخیزم
هوش مصنوعی: نگران نباش که از روی ظلم و بی‌عدالتی از دلت دور شوم، زیرا با اراده و اختیار خودم از دل تو بلند می‌شوم.
نه چون کلاه توام، کین چنین بهر بادی
چو ترک من بکنی از سر تو برخیزم
هوش مصنوعی: من مانند کلاهی که بر سر توست نیستم، زیرا وقتی باد می‌وزد و تو من را به کناری می‌زنی، من از سر تو کنار نمی‌روم.
چونی گرم بکنی بندبند، نیستم آنک
ز بند آن لب چون شکر تو برخیزم
هوش مصنوعی: چطور می‌توانی مرا به گرمی واداری، در حالی که من از بند آن لب مثل شکر نمی‌خواهم بلند شوم؟
اگر به کشتنم آیی ز راستی چون تیر
به یاری مدد خنجر تو برخیزم
هوش مصنوعی: اگر برای کشتن من بیایی، با تمام قدرت به میدان می‌آیم و با تمام توانم در برابر خنجر تو می‌ایستم.
سپند آتش غم کرده‌ای مرا، ای دوست
مکن، که سوخته از مجمر تو برخیزم
هوش مصنوعی: ای دوست، تو با آتش غم مرا سوزانده‌ای؛ لطفاً این کار را ادامه نده، چون من از شعله‌های تو به شدت سوخته‌ام و ممکن است به آتش واکنش نشان دهم.
شبی دراز چو زلف تو آرزوست مرا
که با تو باشم و شاد از بر تو برخیزم
هوش مصنوعی: شبی بلند و دل‌انگیز مانند زلف تو برایم آرزوست، که در کنار تو باشم و از حضورت شاد و خوشحال از خواب بیدار شوم.
خوشا دمی! که به مستی چو اوحدی از خواب
به بوی طرهٔ چون عنبر تو برخیزم
هوش مصنوعی: چه خوب است لحظه‌ای که در حالت مستی، مانند اوحدی، از خواب بیدار شوم و عطر طره‌ی موی تو که همچون عطر عنبر است، مرا به این حالت درآورد.