گنجور

غزل شمارهٔ ۵۳۱

گر مرغ این هوایی، بال و پرت بسوزم
ور حال دل نمایی، دل در برت بسوزم
من شمع گشتم و تو پروانه، تا به زاری
در پای من بمیری، من در برت بسوزم
چون ز آتشت بسوزم دیگر بشارت آرم
تا بنگرم که هستی، زان بهترت بسوزم
خاکسترت کنم من روزی در آتش خود
وز دستم ار بنالی خاکسترت بسوزم
چون عودت ار بسازم، ایمن مشو، که من گر
در پرده‌ات بسازم، در دیگرت بسوزم
تا غرق عشق گردی در بحر بی‌نشانی
هم بادبان ببرم، هم لنگرت بسوزم
وقتی که نام خود را مؤمن کنی ز طاعت
مؤمن کنی، ولیکن چون کافرت بسوزم
زان رنگ و بوی چندین چون گل مخند، کین جا
گر زانکه عود خامی بر مجمرت بسوزم
گفتی: خلاص یابد، هر زر که خالص آید
من در خلاص غیرت سیم و زرت بسوزم
هان! تا چو اوحدی تو بر هر دری نگردی
ورنه چو خاک کوچه بر هر درت بسوزم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر مرغ این هوایی، بال و پرت بسوزم
ور حال دل نمایی، دل در برت بسوزم
هوش مصنوعی: اگر تو مانند پرنده‌ای در این فضا باشی، من بال‌هایت را می‌سوزانم. و اگر حالت دل را نشان بدهی، دل خودم را برای تو می‌سوزانم.
من شمع گشتم و تو پروانه، تا به زاری
در پای من بمیری، من در برت بسوزم
هوش مصنوعی: من تبدیل به شمع شدم و تو مانند پروانه‌ای برای من به دور این شمع می‌چرخی، تا اینکه برای عشق من جان بسپاری و من هم در آغوشت بسوزم.
چون ز آتشت بسوزم دیگر بشارت آرم
تا بنگرم که هستی، زان بهترت بسوزم
هوش مصنوعی: وقتی که از شعله عشق تو بسوزم، دیگر خبر خوشی به تو نمی‌رسانم. تنها می‌خواهم ببینم که وجود تو چگونه است، و از این خاطر، باز هم بیشتر از قبل می‌سوزم.
خاکسترت کنم من روزی در آتش خود
وز دستم ار بنالی خاکسترت بسوزم
هوش مصنوعی: روزی فرا خواهد رسید که من تو را به آتش خود می‌سوزانم و اگر از دست من ناله‌ای کنی، خاکستر تو را نیز خواهم سوزاند.
چون عودت ار بسازم، ایمن مشو، که من گر
در پرده‌ات بسازم، در دیگرت بسوزم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به تو نزدیک شوم و مورد توجه‌ات قرار بگیرم، نباید مطمئن باشی که هیچ خطری در کمین نیست. چرا که اگر در پنهانی به تو احترام بگذارم، خودم ممکن است آسیب ببینم.
تا غرق عشق گردی در بحر بی‌نشانی
هم بادبان ببرم، هم لنگرت بسوزم
هوش مصنوعی: به روشنی می‌توان گفت که برای رسیدن به عشق و غرق شدن در آن، باید به عمق ناشناخته‌ها بروی. در این مسیر، هم آماده‌ام تا دریا را بیابم و هم چیزهایی که مرا نگه می‌دارند را از بین ببرم.
وقتی که نام خود را مؤمن کنی ز طاعت
مؤمن کنی، ولیکن چون کافرت بسوزم
هوش مصنوعی: اگر خود را مؤمن بنامی و به اطاعت و عبودیت او پردازی، اما اگر به کفر روی بیاوری، من تو را از بین می‌برم.
زان رنگ و بوی چندین چون گل مخند، کین جا
گر زانکه عود خامی بر مجمرت بسوزم
هوش مصنوعی: به خاطر رنگ و بوی فراوان، چون گل مشغول خنده مباش، زیرا اگر در اینجا چوب عود خامی را بر روی مجمر بسوزانی، می‌توانی به عطر و رایحه‌ای خوش دست یابی.
گفتی: خلاص یابد، هر زر که خالص آید
من در خلاص غیرت سیم و زرت بسوزم
هوش مصنوعی: تو گفتی که هر طلای خالصی از قید و بند رهایی می‌یابد، من هم عشق و غیرت خود را به خاطر تو فدای این سکه‌های نقره و طلا می‌کنم.
هان! تا چو اوحدی تو بر هر دری نگردی
ورنه چو خاک کوچه بر هر درت بسوزم
هوش مصنوعی: آگاه باش! اگر مانند اوحدی به در هر کس سر نزنید، من همچون خاک بی‌ارزش کوچه، بر در تو می‌سوزم.