غزل شمارهٔ ۵۳۰
بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم
که بوی دوست میآرد نسیم باد نوروزم
به عشقم سرزنش کردی ،ببین آن روی را امشب
که عذرم خود ترا گوید که: من روشنتر از روزم
مگو احوال درد من به پیش هر هوسبازی
که جز عاشق نمیداند حکایتهای مرموزم
رها کن، تا بمیرد شمع پیش او ز رشک امشب
که چون باید ز عکس او دگر بارش بر افروزم
رقیب از رشک من هر دم گریبان گو: بدر بر خود
که من چشم از جمال او نمیدانم که: بردوزم
من مفلس نمیخواهم جلوس تخت فیروزه
که از رخسار او، حالی، جلیس بخت پیروزم
نگارینا، چه بد کردم؟ که نیک از من شدی غافل
نه نیکست این که آزردی به گفتار بد آموزم
من از حیرت نمیدانم حدیث خویشتن گفتن
ز قول اوحدی بشنو سخنهای جگر سوزم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم
که بوی دوست میآرد نسیم باد نوروزم
هوش مصنوعی: بیا بادهای بیاور تا با نور او دل را شاد و روشن کنم، چرا که نسیم بهاری بوی دوست را به همراه دارد.
به عشقم سرزنش کردی ،ببین آن روی را امشب
که عذرم خود ترا گوید که: من روشنتر از روزم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق من مورد عتاب قرار گرفتی، حالا امشب آن چهره را ببین که عذرخواهیام را خواهد گفت و به تو میگوید که من از روز هم روشنتر هستم.
مگو احوال درد من به پیش هر هوسبازی
که جز عاشق نمیداند حکایتهای مرموزم
هوش مصنوعی: احوال درد و رنج من را به هر کسی که فقط به هوس و لذت فکر میکند، نگو؛ زیرا او نمیتواند داستانهای رازآلود من را درک کند.
رها کن، تا بمیرد شمع پیش او ز رشک امشب
که چون باید ز عکس او دگر بارش بر افروزم
هوش مصنوعی: ترک کن، بگذار شمع به خاطر حسادت به او خاموش شود، چون امشب باید دوباره با تصویر او روشنش کنم.
رقیب از رشک من هر دم گریبان گو: بدر بر خود
که من چشم از جمال او نمیدانم که: بردوزم
هوش مصنوعی: رقیب به خاطر حسادت من هر لحظه میگوید: به خودت نگاه کن، من نمیتوانم به زیبایی او چشم بدوزم.
من مفلس نمیخواهم جلوس تخت فیروزه
که از رخسار او، حالی، جلیس بخت پیروزم
هوش مصنوعی: من که بیپول و تهیدستم، نمیخواهم در کنار تختی از فیروزه بنشینم، چون از چهرهاش، حال و روزم بهتر از کسانی است که در کنار بخت و اقبال خوب نشستهاند.
نگارینا، چه بد کردم؟ که نیک از من شدی غافل
نه نیکست این که آزردی به گفتار بد آموزم
هوش مصنوعی: ای محبوب، چه خطایی از من سر زده که ناگهان به من خوبی نکردی؟ آیا این نیکو نیست که به من آسیب میزنی و با سخنان زشت آموزشام میدهی؟
من از حیرت نمیدانم حدیث خویشتن گفتن
ز قول اوحدی بشنو سخنهای جگر سوزم
هوش مصنوعی: من از تعجب نمیدانم چگونه باید داستان خود را بگویم. برای درک بهتر، سخنان جگرسوزی را از زبانی بشنو که برای تو سخن میگوید.