غزل شمارهٔ ۵۲۹
برخیزم و دلها را در ولوله اندازم
بر ظلمتیان نوری زین مشعله اندازم
ارکان سلامت را بر باد دهم خرمن
ارباب ملامت را خر در کله اندازم
گر دام نهد غولی، در رهگذر گولی
آوازهٔ « دزد آمد» در قافله اندازم
آن بادهٔ صافی را در شیشهٔ جان ریزم
وین جیفهٔخاکی را در مزبله اندازم
یا زلف مسلسل را در بند کند لیلی
یا من دل مجنون را در سلسله اندازم
از خال سیاه او بر دام زنم رسمی
وین دانه پرستان را سر درغله اندازم
گر چرخ، نه چون جوزا، بندد کمر مهرم
ثور و حمل او را در سنبله اندازم
بر دوست به نزدیکی زنهار نهم چندان
کز باغ و ز دشت او را در هروله اندازم
پروردهٔ عشقم من ، بسیار همی باید
تا دوستی مادر بر قابله اندازم
کو مستمعی طالب؟ تا وقت سخن گفتن
اندر سَرِ او سِرّی زین مسئله اندازم
از بیضهٔ این مرغان یک بچه نشد حاصل
تا زقهٔ این زهرش در حوصله اندازم
چون اوحدی از مستی سر بر نکنی ار من
در جام تو زین افیون یک خردله اندازم
سر بر خط من بینی دیوان قوی دل را
چون دخنهٔ این افیون بر مندله اندازم
غزل شمارهٔ ۵۲۸: نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازمغزل شمارهٔ ۵۳۰: بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برخیزم و دلها را در ولوله اندازم
بر ظلمتیان نوری زین مشعله اندازم
هوش مصنوعی: میخواهم برخیزم و دلها را به تلاطم و هیجان وا دارم و برای کسانی که در تاریکی هستند، نوری از این مشعل افروخته بیفروزیم.
ارکان سلامت را بر باد دهم خرمن
ارباب ملامت را خر در کله اندازم
هوش مصنوعی: من تمام اصول سلامت و آرامش را نادیده میگیرم و به راحتی میتوانم آزار و ناخوشایندی را که دیگران از آن رنج میبرند، برپا کنم.
گر دام نهد غولی، در رهگذر گولی
آوازهٔ « دزد آمد» در قافله اندازم
هوش مصنوعی: اگر غولی در مسیر دام بیافکند، من هم در قافله فریاد میزنم که «دزد آمد».
آن بادهٔ صافی را در شیشهٔ جان ریزم
وین جیفهٔخاکی را در مزبله اندازم
هوش مصنوعی: من آن نوشیدنِ خالص و ناب را در روح و جان خود میریزیم و این جسم و دنیای خاکی را در زبالهدان میاندازم.
یا زلف مسلسل را در بند کند لیلی
یا من دل مجنون را در سلسله اندازم
هوش مصنوعی: لیلی میتواند زلفهای مجنون را در بند کند، یا من میتوانم دل مجنون را در زنجیر محبتش گرفتار کنم.
از خال سیاه او بر دام زنم رسمی
وین دانه پرستان را سر درغله اندازم
هوش مصنوعی: من با خال سیاه او طعمهای در دام میزنم و غلهچینها را به برداشت نامشخصی هدایت میکنم.
گر چرخ، نه چون جوزا، بندد کمر مهرم
ثور و حمل او را در سنبله اندازم
هوش مصنوعی: اگر چرخ فلک، مانند دو برج جوزا، با قدرت کمر مهر را ببندد، من این قابلیت را دارم که ثور و حمل را در سنبله قرار دهم.
بر دوست به نزدیکی زنهار نهم چندان
کز باغ و ز دشت او را در هروله اندازم
هوش مصنوعی: به دوستی نزدیک نشوید، زیرا ممکن است آنقدر مغرور و شادمان شوم که او را در باغ و دشت سرگردان کنم.
پروردهٔ عشقم من ، بسیار همی باید
تا دوستی مادر بر قابله اندازم
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق بزرگ شدم و باید بسیار تلاش کنم تا محبت مادرم را جبران کنم.
کو مستمعی طالب؟ تا وقت سخن گفتن
اندر سَرِ او سِرّی زین مسئله اندازم
هوش مصنوعی: کسی هست که بخواهد صحبت کند؟ تا زمانی که بخواهم سخن بگویم، رازی از این موضوع در ذهن او بگذارم.
از بیضهٔ این مرغان یک بچه نشد حاصل
تا زقهٔ این زهرش در حوصله اندازم
هوش مصنوعی: از تخم این پرندگان هیچ نتیجهای به دست نیامد، تا زمانی که زهر آن را در خود جای دهم.
چون اوحدی از مستی سر بر نکنی ار من
در جام تو زین افیون یک خردله اندازم
هوش مصنوعی: اگر تو از سر مستی آگاه نباشی، میتوانم ذرهای از این افیون را در جام تو بریزم.
سر بر خط من بینی دیوان قوی دل را
چون دخنهٔ این افیون بر مندله اندازم
هوش مصنوعی: اگر نگاهی به خطوط شعر من بیندازی، قوت و استقامت دل شخصیتهایی را میبینی که مانند افیونی که بر گیاهان سایه میافکند، تاثیرگذار و عمیق هستند.
حاشیه ها
1397/10/27 11:12
رسول
اندر سرا و سری
اندر سر او سری