گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۸

نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازم
اگر دردت رها کردی که من درمان خود سازم
مکن جور، ای بت سرکش، مزن در جان من آتش
که گر سنگم به تنگ آیم و گر پولاد بگدازم
تنم خستی و دل بستی و اندر بند جان هستی
کنون با غیر بنشستی و من سر نیز در بازم
نخستم دانه می‌دادی که: در دام آوری ناگه
به سنگم می‌زنی اکنون که ممکن نیست پروازم
به خاک من ترا روزی پس از مرگ ار گداز افتد
به عذر خاک پای تو کفن بر گردن اندازم
به صد چستی دلم جستی که: بازش خسته گردانی
گرم زین گونه دل جویی، نبینی بعد ازین بازم
به عیب حال من چندین، تو ای زاهد، چه می‌کوشی؟
ترا زهدست، می‌ورزی، مرا عشقست، می‌بازم
تنم را گر بپردازی ز جان در عشق او چندی
بپردازم تن از جان و دل از مهرش نپردازم
مرا پرسی که: در گیتی چه بازی؟ نیک دانی تو
شکار دلبران گیرم، چو پرسیدی من این بازم
به راه اوحدی انداز، اگر خار جفا داری
مرا گل چهره‌ای باید، که مرغ بلبل آوازم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازم
اگر دردت رها کردی که من درمان خود سازم
هوش مصنوعی: اگر تو روزهای تاریک من را ندیدی و رازم را نشناختی، پس اگر درد مرا رها کنی، من می‌توانم خودم را درمان کنم.
مکن جور، ای بت سرکش، مزن در جان من آتش
که گر سنگم به تنگ آیم و گر پولاد بگدازم
هوش مصنوعی: ای معشوقه‌ی سرکش، به من بدی نکن و در دل من آتش نریز. زیرا اگر به تنگ بیایم مثل سنگ سخت می‌شوم و اگر تحقیر و آزار ببینی، هم چون آهن ذوب می‌شوم.
تنم خستی و دل بستی و اندر بند جان هستی
کنون با غیر بنشستی و من سر نیز در بازم
هوش مصنوعی: بدنم خسته است و دلم به تو وابسته بود، اما اکنون با کسی دیگر هستی و من هنوز در فکر تو هستم.
نخستم دانه می‌دادی که: در دام آوری ناگه
به سنگم می‌زنی اکنون که ممکن نیست پروازم
هوش مصنوعی: ابتدا به من دانه می‌دادی تا به راحتی در دام تو بیفتم، اما اکنون که دیگر نمی‌توانم پرواز کنم، ناگهان به من ضربه می‌زنی.
به خاک من ترا روزی پس از مرگ ار گداز افتد
به عذر خاک پای تو کفن بر گردن اندازم
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که اگر بعد از مرگ من، خاک بر سرم بریزد، به خاطر تو، به پاهای تو احترام گذاشته و کفن خود را به گردن می‌اندازم.
به صد چستی دلم جستی که: بازش خسته گردانی
گرم زین گونه دل جویی، نبینی بعد ازین بازم
هوش مصنوعی: دل من به شدت به دنبال توست و امیدوارم که با محبت و توجه‌ات خستگی‌ام را رفع کنی. اگر این را نادیده بگیری، دیگر هیچ‌گاه بازنخواهم گشت.
به عیب حال من چندین، تو ای زاهد، چه می‌کوشی؟
ترا زهدست، می‌ورزی، مرا عشقست، می‌بازم
هوش مصنوعی: ای زاهد، چرا انقدر بر حال من عیب‌جویی می‌کنی؟ تو به راه زهد و پرهیزکاری خود ادامه می‌دهی، اما من در عشق غرق شده‌ام و تمام وجودم را به آن سپرده‌ام.
تنم را گر بپردازی ز جان در عشق او چندی
بپردازم تن از جان و دل از مهرش نپردازم
هوش مصنوعی: اگر برای عشق او بدنم را از جانم آزاد کنی، من هم مدتی بدنم را رها می‌کنم، اما هرگز از مهر او دل نمی‌کَنم.
مرا پرسی که: در گیتی چه بازی؟ نیک دانی تو
شکار دلبران گیرم، چو پرسیدی من این بازم
هوش مصنوعی: تو از من می‌پرسی که در دنیا چه کاری انجام می‌دهم؛ خوب می‌دانی که من در پی به دام انداختن دلبرانهام هستم. وقتی از من پرسیدی، من هم این کارم را بیان کردم.
به راه اوحدی انداز، اگر خار جفا داری
مرا گل چهره‌ای باید، که مرغ بلبل آوازم
هوش مصنوعی: به مسیر اوحدی برو و اگر از ظلم و ستم ناراحت هستی، باید چهره‌ای زیبا و دلنشین داشته باشی، زیرا من مانند بلبل آواز می‌زنم.

حاشیه ها

1396/12/08 18:03
حسین علویانی

سلام ،ببخشین فک کنم مصرع اول بیت پنجم کلمه گداز اشتباه نوشته شده ،و درستش (گذار) باشه ،به خاک من تو را روزی پس از مرگ ار گذار افتد......

1404/04/27 17:06
Aram Moradi

احسنت به شما