غزل شمارهٔ ۵۲۵
گر چه در پای هوی و هوست میمیرم
دسترس نیست که روزی سر زلفت گیرم
گر تو پای دل دیوانهٔ ما خواهی بست
هم به زلف تو، که دیوانهٔ آن زنجیرم
کشتن ما چو به تیغ هوسی خواهد بود
هم به شمشیر تو روزی به شهادت میرم
صد گریبان بدریدیم ز شوق تو و نیست
قوت آن که گریبان مرادی گیرم
صوفیان را خبر از عشق جوانی چون نیست
در گمانند که: من نیز مریدی پیرم
گر سری در سر او رفت چه چیزست هنوز؟
بسر دوست، که مستوجب صد تشویرم
اوحدی پند لطیفست و نصیحت، لیکن
با حریفان ، عجب، ار پند کسی بپذیرم!
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر چه در پای هوی و هوست میمیرم
دسترس نیست که روزی سر زلفت گیرم
هوش مصنوعی: هرچند که در چنگال آرزوها و خواستههایم در حال نابودی هستم، اما نمیتوانم به روزی دست یابم که بتوانم موهای تو را بگیرم.
گر تو پای دل دیوانهٔ ما خواهی بست
هم به زلف تو، که دیوانهٔ آن زنجیرم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به دل دیوانهی ما پیوندی برقرار کنی، باید به زلف تو هم وابسته شوم، زیرا دیوانهی عشق تو هستم و به زنجیری از آن گره خوردهام.
کشتن ما چو به تیغ هوسی خواهد بود
هم به شمشیر تو روزی به شهادت میرم
هوش مصنوعی: اگر روزی بخواهید که ما را به خاطر هوس خود بکشید، باید بدانید که روزی با شمشیر شما به شهادت میرسم.
صد گریبان بدریدیم ز شوق تو و نیست
قوت آن که گریبان مرادی گیرم
هوش مصنوعی: ما به خاطر شوق تو، صد بار گریبان خود را پاره کردیم، اما اکنون نیرویی نداریم که بخواهیم نزد محبوبی دیگر برویم.
صوفیان را خبر از عشق جوانی چون نیست
در گمانند که: من نیز مریدی پیرم
هوش مصنوعی: صوفیان از عشق جوانی بیخبرند و گمان میکنند که من هم مانند آنها یک مرید پیر هستم.
گر سری در سر او رفت چه چیزست هنوز؟
بسر دوست، که مستوجب صد تشویرم
هوش مصنوعی: اگر چیزی از سر او به سر من برود، چه چیزی از ارزش خود کم میکند؟ من به عشق دوستم، آنقدر شایستهام که به هزار تغییر و تحول نیاز دارم.
اوحدی پند لطیفست و نصیحت، لیکن
با حریفان ، عجب، ار پند کسی بپذیرم!
هوش مصنوعی: اوحدی میگوید که نصیحتها و توصیههای خوب وجود دارند، اما جالب اینجاست که وقتی با دوستان و همصحبتان هستم، خیلی بعید است که نصیحت کسی را بپذیرم!