گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۴

صد بار ز مهرت ار بمیرم
یک ذره دل از تو بر نگیرم
از شهرم اگر برون کنی سهل
بیرون مگذار از ضمیرم
از من نسزد شکایت تو
گر خار نهی و گر حریرم
ای کاج! مرا نسوختی هجر
دانند که بندهٔ اسیرم
یاد از تن همچو شیرش، ای دل
کم کن، که نه یوز این پنیرم
من نشکنم این خمار هرگز
کز عشق سرشته شد خمیرم
چون درد تو نیست هیچ دردی
زان هیچ دوا نمی‌پذیرم
بر گور من ار گذر کنی تو
برخیزم و دامنت بگیرم
دوشم به فلک رسید ناله
و امروز به چرخ شد نفیرم
گر پیر شود سرم چه سودست؟
چون دل نشود مرید پیرم
حال دل من بکس مگویید
کین نامه غلط کند دبیرم
از مهر تو بست چرخ نقشم
با عشق تو داد دایه شیرم
بگذار به محنت اوحدی را
گو من ز محبتت بمیرم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صد بار ز مهرت ار بمیرم
یک ذره دل از تو بر نگیرم
هوش مصنوعی: اگر صد بار به خاطر عشق تو بمیرم، حتی یک ذره از دل خود را از تو جدا نخواهم کرد.
از شهرم اگر برون کنی سهل
بیرون مگذار از ضمیرم
هوش مصنوعی: اگرچه مرا از شهر خود بیرون کنی، اما نمی‌توانی مرا از دل و خاطر خودت دور کنی.
از من نسزد شکایت تو
گر خار نهی و گر حریرم
هوش مصنوعی: شکایت تو از من بی‌معناست، چه فرقی می‌کند که تو یک خار را به من تقدیم کنی یا پارچه‌ای نرم؛ من از تو ناراحت نخواهم شد.
ای کاج! مرا نسوختی هجر
دانند که بندهٔ اسیرم
هوش مصنوعی: ای کاج! تو مرا نسوزاندی، زیرا که بی‌خبر از هجران هستی و من هم بنده‌ای گرفتار در این حال هستم.
یاد از تن همچو شیرش، ای دل
کم کن، که نه یوز این پنیرم
هوش مصنوعی: ای دل، به یاد بدن خود همچون شیر نباش، زیرا من یوزی نیستم که به این پنیر علاقه‌مند باشم.
من نشکنم این خمار هرگز
کز عشق سرشته شد خمیرم
هوش مصنوعی: من هرگز این حالت مستی را نخواهم شکست، زیرا این حالت به خاطر عشق در وجودم شکل گرفته است.
چون درد تو نیست هیچ دردی
زان هیچ دوا نمی‌پذیرم
هوش مصنوعی: به خاطر این که درد تو را ندارم، هیچ درد دیگری را احساس نمی‌کنم و از هیچ دارویی هم استفاده نمی‌کنم.
بر گور من ار گذر کنی تو
برخیزم و دامنت بگیرم
هوش مصنوعی: اگر از روی قبر من بگذری، من از خاک برمی‌خیزم و دامن تو را می‌گیرم.
دوشم به فلک رسید ناله
و امروز به چرخ شد نفیرم
هوش مصنوعی: دیشب صدای ناله‌ام به آسمان رسید و امروز فریاد من به آسمان می‌رسد.
گر پیر شود سرم چه سودست؟
چون دل نشود مرید پیرم
هوش مصنوعی: اگر سر من پیر شود، چه فایده‌ای دارد؟ چون دل من هرگز به پیر خردمند وابسته نخواهد شد.
حال دل من بکس مگویید
کین نامه غلط کند دبیرم
هوش مصنوعی: حال دل من را به کسی نگوئید، زیرا این نامه را ممکن است نویسنده به‌اشتباه بنویسد.
از مهر تو بست چرخ نقشم
با عشق تو داد دایه شیرم
هوش مصنوعی: از محبت تو، روزگار سرنوشتم را شکل داد و عشق تو، به‌عنوان پرستارم، به من قوت و انرژی بخشید.
بگذار به محنت اوحدی را
گو من ز محبتت بمیرم
هوش مصنوعی: اجازه بده تا من در درد و رنج اوحدی بگویم که از عشق تو جان می‌سپارم.

حاشیه ها

1387/10/05 22:01

مصرع آخر (با تغییر یک کلمه) مصرع اول غزلی از سعدی است:
«گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم ...»