گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۱

ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
خیال روی تو در چشم در فشان دارم
تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده
ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم
بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من
که این جراحت از آن تیر و آن کمان دارم
شدم چو خاک زمین خوار و روی آنم نیست
که از جفای تو دستی بر آسمان دارم
چنان مکن که به زنار در حساب آید
همین کمر که ز بهر تو در میان دارم
مرا به عشق تو چون آب در گذشت از سر
چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارم؟
باو حدیث به یک بوسه اعتماد ار نیست
بمن فروش، که هم سیم و هم ضمان دارم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
خیال روی تو در چشم در فشان دارم
هوش مصنوعی: من از عذاب و درد تو نشانه‌ای در جان و دل خود دارم و تصویر چهره‌ات را در چشمانم به نمایش می‌گذارم.
تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده
ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم
هوش مصنوعی: من از عشق تو چنان سوخته‌ام که گرچه به ظاهر آرام و بی‌هیجان به نظر می‌رسم، در درونم آتش سوزانی وجود دارد.
بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من
که این جراحت از آن تیر و آن کمان دارم
هوش مصنوعی: از ابرو و مژگان خودت بپرس دربارهٔ داستان من، که این زخم و جراحت را از آن تیر و کمان دارم.
شدم چو خاک زمین خوار و روی آنم نیست
که از جفای تو دستی بر آسمان دارم
هوش مصنوعی: من به درجه‌ایی از تواضع رسیده‌ام که مانند خاک زمین، پست و ذلیل شدم و دیگر هیچ مقام و ارزشی ندارم، اما بااین‌حال به خاطر آزارهایی که از تو دیده‌ام، همچنان آرزو دارم دستی به آسمان داشته باشم.
چنان مکن که به زنار در حساب آید
همین کمر که ز بهر تو در میان دارم
هوش مصنوعی: چنان عمل نکن که اعمالت به اندازه زنار، یعنی نکته‌های ظاهری، محاسبه شود؛ زیرا این کمر که برای تو در میان دارم، به خاطر عشق و ارادت به توست.
مرا به عشق تو چون آب در گذشت از سر
چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارم؟
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آبی از سرم گذشته، پس چرا باید از سرزنش‌هایی که دیگران در دنیا به من می‌کنند، ناراحت باشم؟
باو حدیث به یک بوسه اعتماد ار نیست
بمن فروش، که هم سیم و هم ضمان دارم
هوش مصنوعی: اگر به قول و حرفم اعتماد نداری، با یک بوسه به من اطمینان کن؛ زیرا من هم طلا دارم و هم ضمانت.