غزل شمارهٔ ۵۱۷
منازل سفرت پیش دیده میآرم
اگر چه هیچ به منزل نمیرسد بارم
گیاه مهر بروید ز خاک منزل تو
که من ز دیده برو آب مهر میبارم
از آن به روز وداعت نهان شدم ز نظر
کز آب چشم روان فاش میشد اسرارم
مجال آمدن و پای راه رفتن نیست
که رخت خویش بر آن خاک آستان دارم
به روز گویمت: امشب به خواب خواهم دید
چو شب شود همه شب تا به روز بیدارم
گرم به روز قرارست یا به شب بیتو
ز روز وصل و شب صحبت تو بیزارم
به جای آنم، اگر بر دلم ببخشایند
که دل بدادم و از درد بیدلی زارم
مرا به خوان وز درد فراق هیچ مپرس
که آب دیده نیابت کند ز گفتارم
ببر ز من طمع طوع و بندگی، که هنوز
بدان کمند که افگندهای گرفتارم
بتاب دوزخ هجران تمام خواهم سوخت
اگر سبک نبدی در بهشت دیدارم
تویی ز مردم چشمم عزیزتر، گر چه
من از برای تو در چشم مردمان خوارم
دل از رکاب تو خالی نمیشود باری
اگر چه نیست بر آن در چو اوحدی بارم
غزل شمارهٔ ۵۱۶: گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارمغزل شمارهٔ ۵۱۸: من همان داغ محبت که تو دیدی دارم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منازل سفرت پیش دیده میآرم
اگر چه هیچ به منزل نمیرسد بارم
هوش مصنوعی: در ذهنم، مراحل سفر خود را به تصویر میکشم، حتی اگر بار من هرگز به مقصد نرسد.
گیاه مهر بروید ز خاک منزل تو
که من ز دیده برو آب مهر میبارم
هوش مصنوعی: محبت و احساسات من با دوری تو مانند گیاهی است که از خاک خانهات جوانه میزند؛ زیرا من از چشمانم اشکهای مهر و عشق نثار تو میکنم.
از آن به روز وداعت نهان شدم ز نظر
کز آب چشم روان فاش میشد اسرارم
هوش مصنوعی: در روز وداع، به خاطر اشکهایی که به آرامی از چشمانم سرازیر میشد، خود را از دید دیگران پنهان کردم، چرا که این اشکها رازهایم را آشکار میکرد.
مجال آمدن و پای راه رفتن نیست
که رخت خویش بر آن خاک آستان دارم
هوش مصنوعی: فرصتی برای آمدن و راه رفتن ندارم، زیرا دل و جانم را به آستان تو سپردهام.
به روز گویمت: امشب به خواب خواهم دید
چو شب شود همه شب تا به روز بیدارم
هوش مصنوعی: امشب به خواب میروم و میخواهم دیداری داشته باشم. تا صبح بیدار خواهم بود و فقط منتظر شب هستم.
گرم به روز قرارست یا به شب بیتو
ز روز وصل و شب صحبت تو بیزارم
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد روز باشد یا شب، بدون تو از روز وصال و شب نشست و گفتگو با تو متنفرم.
به جای آنم، اگر بر دلم ببخشایند
که دل بدادم و از درد بیدلی زارم
هوش مصنوعی: اگر بخواهند بر دل من رحم کنند، من به جای خودم نسبت به آنچه که دادهام معذرت میخواهم، چون از درد بیخودی و حسرت، در حال زاری هستم.
مرا به خوان وز درد فراق هیچ مپرس
که آب دیده نیابت کند ز گفتارم
هوش مصنوعی: از من درباره درد جدایی و دوری سوال نکن، چون اشکم نمیتواند احساسات و کلمات من را بیان کند.
ببر ز من طمع طوع و بندگی، که هنوز
بدان کمند که افگندهای گرفتارم
هوش مصنوعی: از من انتظار طاعت و بندگی نداشته باش، زیرا هنوز در دام تو اسیر هستم که خودت به من انداختی.
بتاب دوزخ هجران تمام خواهم سوخت
اگر سبک نبدی در بهشت دیدارم
هوش مصنوعی: اگر در بهشت دیدارت باشی و از من دور نباشی، حاضرم تمام دردها و رنجهای جدایی را تحمل کنم و بسوزم.
تویی ز مردم چشمم عزیزتر، گر چه
من از برای تو در چشم مردمان خوارم
هوش مصنوعی: تو برای من از همه مردم عزیزتری، هرچند که در نظر دیگران از ارزش کمتری برخوردار هستم.
دل از رکاب تو خالی نمیشود باری
اگر چه نیست بر آن در چو اوحدی بارم
هوش مصنوعی: دل هیچگاه از عشق و محبت تو خالی نخواهد شد، هر چند که بار سنگینی بر دوش من باشد.
حاشیه ها
1390/12/20 12:02
حمید معینی
لطفا تصحیح فرمایید:
مرا بخوان و ز درد فراق هیچ مپرس

اوحدی