گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۵

سرم سودای او دارد، زهی سودا که من دارم!
از آن سر گشته می‌باشم که این سوداست در بارم
سرم در دام این سودا بهل، تا بسته می‌باشد
اگر زین بند نتوانم که: پای خود برون آرم
حدیث آن لب شیرین رها کردیم و بوسیدن
چو با یاد رخ خوبش ز دور آسایشی دارم
ز کار عشق او ما را نشاید بود بی‌کاری
که تا بودیم کار این بود و تا باشم درین کارم
نشان دانهٔ خالش ز هر مرغی چه می‌پرسی؟
ز من پرس این حکایت را، که در دامش گرفتارم
رفیقان را ز عشق او ز من بیزار نتوان شد
اگر زاری کنم وقتی، چه باشد؟ عاشق زارم
نه نیکست این که: خود روزی ز بد حالان نمی‌پرسی
مگر نیکو نمی‌دانی، طبیب من، که: بیدارم؟
تو پنداری که: او با تو وفا ورزد، دلا، مشنو
جمال خوب و مال پر،وفا ورزد؟ نپندارم
ازین سودا که می‌ورزد نخواهد شد دلم خالی
اگر در پای او صد پی بسوزند اوحدی دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرم سودای او دارد، زهی سودا که من دارم!
از آن سر گشته می‌باشم که این سوداست در بارم
هوش مصنوعی: دل من پر از خیال اوست، چه خیال عجیبی که من دارم! از آنجایی که این خیال در زندگی‌ام سنگینی می‌کند، دچار آشفتگی هستم.
سرم در دام این سودا بهل، تا بسته می‌باشد
اگر زین بند نتوانم که: پای خود برون آرم
هوش مصنوعی: من در این فکر و خیال گرفتار شده‌ام و نمی‌توانم خود را از این بند رها کنم، حتی اگر بخواهم، نمی‌توانم پای خود را بیرون بیاورم.
حدیث آن لب شیرین رها کردیم و بوسیدن
چو با یاد رخ خوبش ز دور آسایشی دارم
هوش مصنوعی: ما از صحبت درباره لب‌های شیرینش گذشتیم و به یاد بوسه‌ای که از زیبایی‌اش در دل داریم، به آرامش رسیده‌ایم.
ز کار عشق او ما را نشاید بود بی‌کاری
که تا بودیم کار این بود و تا باشم درین کارم
هوش مصنوعی: ما نمی‌توانیم در عشق او بی‌کار بمانیم، زیرا از ابتدا فقط همین کار را داشتیم و تا زمانی که در این راه هستم، همچنان به این کار ادامه می‌دهم.
نشان دانهٔ خالش ز هر مرغی چه می‌پرسی؟
ز من پرس این حکایت را، که در دامش گرفتارم
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دربارهٔ نشانه‌ها و ویژگی‌های آن دانهٔ خاص بپرسی، به هر پرنده‌ای که می‌خواهی نپرس. از من بپرس که خودم در دام آن افتاده‌ام و تجربه‌اش را دارم.
رفیقان را ز عشق او ز من بیزار نتوان شد
اگر زاری کنم وقتی، چه باشد؟ عاشق زارم
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان راز عشق او نمی‌توانند به خاطر درد و زاری من از من دور شوند. اگر من دردی را فریاد بزنم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ من عاشق و دلسوخته‌ام.
نه نیکست این که: خود روزی ز بد حالان نمی‌پرسی
مگر نیکو نمی‌دانی، طبیب من، که: بیدارم؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی همانند من از وضعیت بد دیگران بی‌خبر باشد، نشان‌دهنده این است که او به خوبی حال را نمی‌داند. یا به عبارت دیگر، آیا تو نمی‌دانی که من هوشیار و بیدار هستم؟
تو پنداری که: او با تو وفا ورزد، دلا، مشنو
جمال خوب و مال پر،وفا ورزد؟ نپندارم
هوش مصنوعی: تو فکر می‌کنی که او به تو وفادار خواهد بود، اما قلب من این را نمی‌پذیرد. نیکبختی و زیبایی و دارایی نمی‌تواند وفاداری را تضمین کند.
ازین سودا که می‌ورزد نخواهد شد دلم خالی
اگر در پای او صد پی بسوزند اوحدی دارم
هوش مصنوعی: دل من هرگز از این عشق خالی نخواهد شد، حتی اگر به خاطر او صد بار بسوزم. برای من، عشق اوحدی بسیار ارزشمند است.

حاشیه ها

1398/08/21 04:11
کاظم ایاصوفی

مصراع دوم بیت سوم با یاد رخ خوبش صحیح است