گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۲

به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم
همه خنب‌ها تهی گشت و هنوز در خمارم
ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد
نتوان به خانه رفتن، که ز خواجه شرم دارم
ز جهانیان برآمد خبرم به می‌پرستی
کس ازین خبر ندارد که چه رند خاکسارم؟
سر بد پسندم آخر که چه فتنه کرد، دیدی
دل کژ گمان من بین که: هنوز امیدوارم
دل و دین و دانشی را، که به عمر حاصل آمد
همه کردم اندرین کار و بدان که: در چه کارم؟
مگرم دهند راهی به کلیسای گبران
که به خانقاه رفتم شب و کس نداد بارم
خبر عنایت او ز کسی شبی شنیدم
به امید آن عنایت شب و روز می‌گذارم
به قیامت ار برآید تن من ز خاک محشر
دل من ز شرمساری نهلد که: سر برآرم
بر اوحدی مگویید دگر حکایت من
چو نماند رخت و باری که به اوحدی سپارم

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم
همه خنب‌ها تهی گشت و هنوز در خمارم
هوش مصنوعی: من هر چه داشتم را به دکان می‌فروشان داده‌ام و همه چیزم از بین رفته است، اما هنوز در حالت مستی و غمگینی به سر می‌برم.
ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد
نتوان به خانه رفتن، که ز خواجه شرم دارم
هوش مصنوعی: وقتی خبر گریزپایی من به خانه رسید، دیگر نمی‌توانم به خانه برگردم، زیرا از صاحب‌خانه شرم دارم.
ز جهانیان برآمد خبرم به می‌پرستی
کس ازین خبر ندارد که چه رند خاکسارم؟
هوش مصنوعی: از مردم جهان خبر آمده است که من به می‌پرستی مشغولم، اما هیچ‌کس از این خبر آگاه نیست که من چه انسان باهوش و خاکساری هستم.
سر بد پسندم آخر که چه فتنه کرد، دیدی
دل کژ گمان من بین که: هنوز امیدوارم
هوش مصنوعی: در نهایت به این نتیجه رسیدم که چه شور و هیجانی برپا کرده‌ام. آیا نمی‌بینی که دل من با نگرانی‌هایش هنوز هم به امید روشن است؟
دل و دین و دانشی را، که به عمر حاصل آمد
همه کردم اندرین کار و بدان که: در چه کارم؟
هوش مصنوعی: تمامی عشق و ایمان و دانشم را که در طول عمر به دست آورده‌ام، همه را صرف این کار کردم. حالا بگو: در چه کاری مشغول هستم؟
مگرم دهند راهی به کلیسای گبران
که به خانقاه رفتم شب و کس نداد بارم
هوش مصنوعی: شاید راهی به معبد زرتشتی‌ها به من بدهند، اما من شب به خانقاه (مکانی برای عبادت صوفیان) رفتم و هیچ‌کس نبود که به من کمک کند.
خبر عنایت او ز کسی شبی شنیدم
به امید آن عنایت شب و روز می‌گذارم
هوش مصنوعی: شبی از کسی شنیدم که لطف و توجه او بسیار زیاد است و به خاطر همین امید، شب و روز منتظر و امیدوارم که آن لطف شامل حال من شود.
به قیامت ار برآید تن من ز خاک محشر
دل من ز شرمساری نهلد که: سر برآرم
هوش مصنوعی: اگر روز قیامت بدن من از خاک برخیزد، قلبم را به خاطر شرمساری به زیر خاک پنهان می‌کنم تا سرم را بالا نیاورم.
بر اوحدی مگویید دگر حکایت من
چو نماند رخت و باری که به اوحدی سپارم
هوش مصنوعی: نباید داستان من را به اوحدی بگویید، زیرا چیز ارزشمندی برای ارائه به اوحدی ندارم.