غزل شمارهٔ ۵۰۸
به یک نظر چو ببردی دل زبون ز برم
چرا به دیدهٔ رحمت نمیکنی نظرم؟
به تن ز پیش تو دورم، ولی دلم بر تست
نگاه دار دلم را، که سوختی جگرم
روا مدار که: با دشمنان من شب و روز
تو جام بر لب و من بیلب تو جامه درم
بدان صفت زدهای خیمه بر دلم شب و روز
که سال و ماه تو گویی به خیمهٔ تو درم
ز هر چه خلق بگویند و هر سخن که رود
به جز حدیث تو چیزی نمیکند اثرم
به ترک آینه گفتم چو عاشق تو شدم
ز بیم آنکه مبادا به خویشتن نگرم
شنیدهام که: ترا با شکستگان کاریست
بدان نشاط و هوس دم بدم شکستهترم
خیال بود که: وقتی به رغم بدگویان
شب فراق به پرسش در آمدی ز درم
کنون ز نیمه ره او نیز باز میگردد
که راه سیل گرفتست از آب چشم ترم
چه جور ازین بتر آخر؟ که از برای یکی
به پیش تیر جفای هزار کس سپرم
دلت ببخشد و بر حال من نبخشی تو
ز آه اوحدی ار بشنوی شبی خبرم
غزل شمارهٔ ۵۰۷: تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدمغزل شمارهٔ ۵۰۹: چو تیغ بر کشد آن بیوفا به قصد سرم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به یک نظر چو ببردی دل زبون ز برم
چرا به دیدهٔ رحمت نمیکنی نظرم؟
هوش مصنوعی: وقتی با یک نگاه، دل مرا از من بردی، چرا با چشمان رحمتت نگاهی به من نمیکنی؟
به تن ز پیش تو دورم، ولی دلم بر تست
نگاه دار دلم را، که سوختی جگرم
هوش مصنوعی: من از تو دور هستم و در بدنم حس جدایی را تجربه میکنم، اما قلبم همچنان برای تو میتپد. لطفاً دلم را در نزدیکی خودت حفظ کن، چرا که عشق تو باعث سوزاندن جگرم شده است.
روا مدار که: با دشمنان من شب و روز
تو جام بر لب و من بیلب تو جامه درم
هوش مصنوعی: مجاز ندان که در کنار دشمنان من خوش بگویی و خوش بگذرانی، در حالی که من در سختی و بینواگی به سر میبرم و از داشتن حتی یک لحظه شادی محرومم.
بدان صفت زدهای خیمه بر دلم شب و روز
که سال و ماه تو گویی به خیمهٔ تو درم
هوش مصنوعی: بدان که تو با ویژگیهایت، هر لحظه بر قلبم سایه افکندهای و انگار که سالها و ماهها در سایهبان تو زندگی میکنم.
ز هر چه خلق بگویند و هر سخن که رود
به جز حدیث تو چیزی نمیکند اثرم
هوش مصنوعی: از هر چیزی که مردم بگویند و هر حرفی که رد و بدل شود، تنها داستان تو بر من تأثیر میگذارد و هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد.
به ترک آینه گفتم چو عاشق تو شدم
ز بیم آنکه مبادا به خویشتن نگرم
هوش مصنوعی: وقتی عاشق تو شدم، به آینه گفتم که آن را کنار بگذارم، چون از این میترسیدم که مبادا به خودم نگاه کنم.
شنیدهام که: ترا با شکستگان کاریست
بدان نشاط و هوس دم بدم شکستهترم
هوش مصنوعی: شنیدهام که تو با افرادی که روحیه ضعیفی دارند، سر و کاری داری، و این کار تو باعث میشود که من هر لحظه بیشتر و بیشتر احساس شکست کنم و دلم خرابتر شود.
خیال بود که: وقتی به رغم بدگویان
شب فراق به پرسش در آمدی ز درم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که: وقتی که در spite از کسانی که بدگویی میکردند، شب جدایی به سراغم آمدی و از من پرسش کردی.
کنون ز نیمه ره او نیز باز میگردد
که راه سیل گرفتست از آب چشم ترم
هوش مصنوعی: اکنون او هم از مسیر نیمهراه باز میگردد، زیرا راه را سیل گرفته و چشمانم پر از اشک است.
چه جور ازین بتر آخر؟ که از برای یکی
به پیش تیر جفای هزار کس سپرم
هوش مصنوعی: آیا ممکن است وضعیت بدتری وجود داشته باشد؟ زیرا من به خاطر یک نفر، خود را در برابر تیرهای ظلم هزاران نفر قرار میدهم.
دلت ببخشد و بر حال من نبخشی تو
ز آه اوحدی ار بشنوی شبی خبرم
هوش مصنوعی: اگر دل تو مرا ببخشد و حتی تو به حال من رحم نکنی، کافیست که یک شب صدای دلتنگی من را بشنوی.