گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۷

تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم
کسی دیگر نبیند اندر آنرو، آنکه من دیدم
نه امکان آنچه من دیدم که در تقریر کس گنجد
ستم چندان که من بردم، بلا چندانکه من دیدم
مگو از جنت و رضوان حکایت بیش ازین با من
که حیرانست صد جنت در آن رضوان که من دیدم
چو جویم میوهٔ وصلی ز روی او، خرد گوید:
عجب! گر میوه بتوان چید ازین بستان که من دیدم
زهی! در هجر آن جانان عذاب تن که من دارم
زهی! در عشق آن دلبر بلای جان که من دیدم
به جان می‌ماند از پاکی لب دلبر که من دارم
به مه می‌ماند از خوبی رخ جانان که من دیدم
مبند، ای اوحدی، زنهار! در پویند آن مه دل
که نقصان زود خواهد یافت آن پیمان که من دیدم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم
کسی دیگر نبیند اندر آنرو، آنکه من دیدم
هوش مصنوعی: تو موجودی متفاوتی هستی، چون من بسیاری از زیبا رویان را دیده‌ام، اما هیچ‌کس دیگری مانند تو را ندیده است. آن کسی که من شاهدش بودم، بی‌نظیر است.
نه امکان آنچه من دیدم که در تقریر کس گنجد
ستم چندان که من بردم، بلا چندانکه من دیدم
هوش مصنوعی: آنچه من در زندگی تجربه کرده‌ام، آن‌قدر زیاد است که هیچ کس نمی‌تواند به خوبی از آن بگوید. من از ظلم و سختی‌هایی که کشیده‌ام، بسیار آزار دیدم و هیچ‌کس نمی‌تواند تمام آن را بیان کند.
مگو از جنت و رضوان حکایت بیش ازین با من
که حیرانست صد جنت در آن رضوان که من دیدم
هوش مصنوعی: نمی‌توانی بیشتر از این درباره بهشت و نعمت‌هایش با من صحبت کنی، چرا که من چنان شگفت‌زده‌ام که صدها بهشت را در آن نعمت‌هایی که تجربه کرده‌ام، دیده‌ام.
چو جویم میوهٔ وصلی ز روی او، خرد گوید:
عجب! گر میوه بتوان چید ازین بستان که من دیدم
هوش مصنوعی: وقتی به دنبال میوهٔ وصالی از روی او هستم، خرد به من می‌گوید: چه شگفت‌انگیز! اگر می‌توان میوه‌ای از این بستان چید، آن بستانی که من به آن نگاه کرده‌ام.
زهی! در هجر آن جانان عذاب تن که من دارم
زهی! در عشق آن دلبر بلای جان که من دیدم
هوش مصنوعی: آه! چه عذابی است دوری آن محبوب که من تجربه می‌کنم. آه! چه مصیبت و رنجی است عشق آن معشوق که من چشیده‌ام.
به جان می‌ماند از پاکی لب دلبر که من دارم
به مه می‌ماند از خوبی رخ جانان که من دیدم
هوش مصنوعی: از پاکی لب دلبر، جانم بسیار شاداب و زنده است؛ همان‌طور که زیبایی چهره معشوق، در دل من باقی مانده است.
مبند، ای اوحدی، زنهار! در پویند آن مه دل
که نقصان زود خواهد یافت آن پیمان که من دیدم
هوش مصنوعی: ای اوحدی، مراقب باش! مبادا از این دل دلسوخته فاصله بگیری، چرا که هر لحظه ممکن است آن پیمانی که من شاهدش بودم، دچار نقصان و نقص شود.