گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۴

آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم
شد خار دلم، گر چه گل انگاشته بودم
خون جگرم خورد و بلای دل من شد
یاری که به خون جگرش داشته بودم
پنداشتم آن یار به جز مهر نورزد
او خود به جز آنست که پنداشته بودم
گستاخ منش کرده‌ام، اکنون چه توان کرد؟
من بدروم آن تخم که خود کاشته بودم
چاهی که هوس بر گذرم کند ز سودا
شاید که درافتم، که نینباشته بودم
هر حرفی از آن دیدم و خطیست به خونم
بر لوح دل آن نقش که بنگاشته بودم
سیلاب فراق آمد و نگذاشت که باشد
از اوحدی آن مایه که بگذاشته بودم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم
شد خار دلم، گر چه گل انگاشته بودم
هوش مصنوعی: آن دانه‌ای که در باغ محبت و وفا کاشته بودم، به دلی پر از خار و غم تبدیل شده است، اگرچه من آن را گل تصور کرده بودم.
خون جگرم خورد و بلای دل من شد
یاری که به خون جگرش داشته بودم
هوش مصنوعی: عزیز جانم که همیشه برایش زحمت کشیدم و با دل آزرده و رنجور بودم، اکنون برای من درد و غم ایجاد کرده است.
پنداشتم آن یار به جز مهر نورزد
او خود به جز آنست که پنداشته بودم
هوش مصنوعی: فکر می‌کردم آن معشوق تنها به خاطر محبت به من توجه نمی‌کند، اما او واقعاً بیشتر از آن چیزی است که من تصور می‌کردم.
گستاخ منش کرده‌ام، اکنون چه توان کرد؟
من بدروم آن تخم که خود کاشته بودم
هوش مصنوعی: من امروز به خاطر شجاعت زیادم در انجام کارهایی که شاید نباید می‌کردم، وضعیت سختی پیدا کرده‌ام. حالا نمی‌دانم چه باید کرد، چون من خودم با کاشتن این تخم بد، به این وضع دچار شدم.
چاهی که هوس بر گذرم کند ز سودا
شاید که درافتم، که نینباشته بودم
هوش مصنوعی: چاهی که آرزو می‌کند بر سر راهم قرار بگیرد، شاید باعث شود که به درون آن بیفتم، چرا که من هیچ‌گاه آماده این سقوط نبوده‌ام.
هر حرفی از آن دیدم و خطیست به خونم
بر لوح دل آن نقش که بنگاشته بودم
هوش مصنوعی: هر کلمه‌ای که از او شنیدم، مانند خطی بر دل من ثبت شده است، چون با خونم آن را نوشته‌ام.
سیلاب فراق آمد و نگذاشت که باشد
از اوحدی آن مایه که بگذاشته بودم
هوش مصنوعی: با فرا رسیدن دوری، آنچه را که از اوحدی باقی مانده بود، به کلی از بین برد.