غزل شمارهٔ ۴۹۷
ز عشقت روز اول من به شهر اندر ندی کردم
به آخر چون در افتادم سر خود را فدی کردم
به خاکم چون رسی، شاید زمانی گر فرود آیی
که خانی بر سر راهت ز خون دل بنی کردم
به خون من علمها را چه سود اکنون به پا کردن؟
چو از خاک سر کویت تن خود را ردی کردم
اگر بر جان شیرینم فرستی رحمتی، شاید
که اندر راه جان بازی به فرهاد اقتدی کردم
ندادی کام در عشقت، بدادم جان خود، لیکن
پشیمانی چه سود اکنون؟ من اینبیع و شری کردم
طبیبانم خطا کردند و عین درد شد درمان
دریغ آن رنجهای من! که چندین احتمی کردم
تن خود را فدا کردم به عشق و دل ملازم شد
دلم ذوق این زمان یابد که بار تن کسی کردم
رقیبان درِ لیلی چرا کردند قصد من؟
به جرم آنکه چون مجنون گذاری بر حمی کردم
به قتل من چرا دادند یارانم چنین رخصت؟
درین گیتی نه آخر من بدین کار ابتدی کردم
نشاید سرزنش کردن مرا در عاشقی چندین
جوانی بود و کار دل، مسلمانان، چه میکردم؟
درین درد اوحدی را من ندیدم را تبی دیگر
جزین خون جگر چیزی، که هر روزش جری کردم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز عشقت روز اول من به شهر اندر ندی کردم
به آخر چون در افتادم سر خود را فدی کردم
هوش مصنوعی: از محبت تو در روز اول، وارد شهر شدم و خود را در آخر به خطر انداختم و به خاطر تو جانم را فدای تو کردم.
به خاکم چون رسی، شاید زمانی گر فرود آیی
که خانی بر سر راهت ز خون دل بنی کردم
هوش مصنوعی: زمانی که به خاکم برسی، ممکن است که در مسیری که میروی، بر سر راهت نشانهای از دلی که برای تو خون گریسته، ببینی.
به خون من علمها را چه سود اکنون به پا کردن؟
چو از خاک سر کویت تن خود را ردی کردم
هوش مصنوعی: به خون من چه فایدهای دارد که در این زمان علمها را به راه بیندازید؟ وقتی که من تن خود را از خاک سر کویت جدا کردم.
اگر بر جان شیرینم فرستی رحمتی، شاید
که اندر راه جان بازی به فرهاد اقتدی کردم
هوش مصنوعی: اگر بر جان عزیزم رحمی کنی، ممکن است که در مسیر زندگی، مانند فرهاد به عشق بازی بپردازم.
ندادی کام در عشقت، بدادم جان خود، لیکن
پشیمانی چه سود اکنون؟ من اینبیع و شری کردم
هوش مصنوعی: تو در عشق خود به من هیچ چیزی ندادی، اما من جانم را فدای تو کردم. حال چه فایدهای دارد که اکنون پشیمان باشم؟ من این معامله را کردم.
طبیبانم خطا کردند و عین درد شد درمان
دریغ آن رنجهای من! که چندین احتمی کردم
هوش مصنوعی: پزشکان در تشخیص من اشتباه کردند و آنچه باید به عنوان درمان میشد، خود به درد تبدیل شد. افسوس بر رنجهایی که کشیدم و تلاشی که برای بهبود کردم!
تن خود را فدا کردم به عشق و دل ملازم شد
دلم ذوق این زمان یابد که بار تن کسی کردم
هوش مصنوعی: من برای عشق جانم را فدای محبت کردم و قلبم به آن وابسته شد. خوشحالی این لحظه را میچشم که باری از دوش کسی برداشتم.
رقیبان درِ لیلی چرا کردند قصد من؟
به جرم آنکه چون مجنون گذاری بر حمی کردم
هوش مصنوعی: چرا رقیبان به سمت لیلی من آمدهاند؟ تنها به خاطر اینکه من به خاطر عشق او دیوانهوار رفتار کردهام.
به قتل من چرا دادند یارانم چنین رخصت؟
درین گیتی نه آخر من بدین کار ابتدی کردم
هوش مصنوعی: دوستانم چرا به من اجازه دادند که به این راحتی کشته شوم؟ در این دنیا، من اولین کسی نیستم که به این سرنوشت دچار میشوم.
نشاید سرزنش کردن مرا در عاشقی چندین
جوانی بود و کار دل، مسلمانان، چه میکردم؟
هوش مصنوعی: نباید مرا به خاطر عاشقی سرزنش کنید، چون جوانی من صرف این عشق شده است و عشق دل من را به چالش کشیده است. من مسلمانان، چه کاری میتوانستم بکنم؟
درین درد اوحدی را من ندیدم را تبی دیگر
جزین خون جگر چیزی، که هر روزش جری کردم
هوش مصنوعی: من در این درد، هیچ کس را مانند اوحدی ندیدم که تبی غیر از این درد طاقتفرسا بر دلش باشد، جز اینکه هر روز با خون دلش آن را تحمل میکند.