غزل شمارهٔ ۴۹۲
معراج ما به روح و روان بود صبح دم
دیدار ما به دیدهٔ جان بود صبح دم
آن دلفروز پرده برانداخت همچو روز
از چشم غیر اگرچه نهان بود صبح دم
چون فکرتم ز انفس و آفاق در گذشت
پرواز من برون ز جهان بود صبحدم
با جبرئیل عقل روانم، که شاد باد،
از رفرف دماغ روان بود صبح دم
جایی رسید فکرم و بگذشت، کندرو
روحالقدس کشیده عنان بود صبح دم
طاوس جانم از هوس منتهای وصل
بر شاخ سدره جلوه کنان بود صبح دم
دریافتم ز قرب مکانی و منزلی
کان جانه منزل و نه مکان بود صبح دم
اندیشها که وهم هراسنده کرده بود
با شوق گفتنم نه چنان بود صبحدم
و آن سودها که نفس هوس پیشه جمع داشت
در کوی عشق جمله زیان بود صبح دم
او خود ثنای خود به خودی گفت: کاوحدی
از وصف حال کند زبان بود صبحدم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
معراج ما به روح و روان بود صبح دم
دیدار ما به دیدهٔ جان بود صبح دم
هوش مصنوعی: پرواز و عروج ما به روح و احساساتمان مربوط میشود، و در صبحی که به دیدار محبوب میرسیم، این دیدار با چشمان دل انجام میشود.
آن دلفروز پرده برانداخت همچو روز
از چشم غیر اگرچه نهان بود صبح دم
هوش مصنوعی: دختر زیبا و دلربا، پرده را کنار زد و خود را نشان داد، مانند روزی که از زیر ابرها بیرون میآید. هرچند در آغاز، صبح هنوز پنهان بود.
چون فکرتم ز انفس و آفاق در گذشت
پرواز من برون ز جهان بود صبحدم
هوش مصنوعی: وقتی که ذهن من از دنیای درون و بیرون فراتر رفت، پرواز من در صبح زود به خارج از این جهان بود.
با جبرئیل عقل روانم، که شاد باد،
از رفرف دماغ روان بود صبح دم
هوش مصنوعی: من با جبرئیل، فرشتهای که نماد عقل و خرد است، در حال پرواز و شادی هستم. در صبح زود، هوای دماغ من سرشار از لطافت و تازگی است.
جایی رسید فکرم و بگذشت، کندرو
روحالقدس کشیده عنان بود صبح دم
هوش مصنوعی: فکرم به جایی رسید و سپس از آن عبور کرد، در حالی که روحالقدس به آرامی در حال هدایت کردن بود و صبح نزدیک میشد.
طاوس جانم از هوس منتهای وصل
بر شاخ سدره جلوه کنان بود صبح دم
هوش مصنوعی: پرندهای زیبا و دلانگیز، جانم، از آرزوی رسیدن به معشوق، مانند صبحگاهان بر درختی بلند و پرشکوه خود را به نمایش میگذارد.
دریافتم ز قرب مکانی و منزلی
کان جانه منزل و نه مکان بود صبح دم
هوش مصنوعی: متوجه شدم که نزدیک بودن به یک مکان و محلی که در آن زندگی میکنم، به معنای واقعی خانه و سرپناه نیست، بلکه حقیقت وجودی من چیز دیگری است.
اندیشها که وهم هراسنده کرده بود
با شوق گفتنم نه چنان بود صبحدم
هوش مصنوعی: باورهایی که ترس و وهم در من ایجاد کرده بود، با شوق و اشتیاقی که برای گفتن داشتم، به این شکل نبود که در صبحگاه به آن فکر میکردم.
و آن سودها که نفس هوس پیشه جمع داشت
در کوی عشق جمله زیان بود صبح دم
هوش مصنوعی: تمام آن سودهایی که نفس انسان به خاطر خواستهها و هوسها جمعآوری کرده بود، در کانون عشق همگی زیان به حساب میآید، به ویژه در آغاز روز.
او خود ثنای خود به خودی گفت: کاوحدی
از وصف حال کند زبان بود صبحدم
هوش مصنوعی: او خود درباره خودش صحبت کرد و گفت که تنها کسی که میتواند حال او را توصیف کند، زبانی است که در صبحگاه بیدار شده باشد.

اوحدی