گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۷

چو دل در دیگری بستی نگاهش دار، من رفتم
چو رفتی در پی دشمن، مرا بگذار، من رفتم
پس از صد بار جانم را که سوزانیده‌ای از غم
چو با من در نمیسازی، مساز، اینبار من رفتم
کشیدم جور و میگفتم: ز وصلت برخورم روزی
چو از وصل تو دشمن بود برخوردار، من رفتم
ز پیش دوستان رفتن نباشد اختیار دل
بنالم، تا بداند خصم: کز ناچار من رفتم
چو دل پیش تو میماند گواهی چند برگیرم:
کزین پس با دل گمره ندارم کار، من رفتم
ترا چندین که با من بود یاری، بندگی کردم
چو دانستم که غیر از من گرفتی یار، من رفتم
بخواهم رفتن از جور تو من امسال و می‌دانم
که از شوخی چنان دانی که از پیرار من رفتم
مرا گفتی که: غمخوار تو خواهم شد بدلداری
نگارا، بعد ازینم گر تویی غمخوار، من رفتم
ندارد اوحدی با من سر رفتن ز کوی تو
تو او را یادگار من نگه می‌دار، من رفتم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دل در دیگری بستی نگاهش دار، من رفتم
چو رفتی در پی دشمن، مرا بگذار، من رفتم
هوش مصنوعی: وقتی که دل خود را به عشق کسی سپردی، به او توجه کن. من که رفتن را انتخاب کرده‌ام، وقتی تو هم تصمیم به رفتن از من می‌گیری، رهایم کن و برو.
پس از صد بار جانم را که سوزانیده‌ای از غم
چو با من در نمیسازی، مساز، اینبار من رفتم
هوش مصنوعی: پس از اینکه بارها جانم را به خاطر اندوهی که به من می‌دهی، سوزانده‌ای، اگر قرار نیست با من مدارا کنی، دیگر ارتباط نداشته باش؛ این بار من دیگر نمی‌مانم و می‌روم.
کشیدم جور و میگفتم: ز وصلت برخورم روزی
چو از وصل تو دشمن بود برخوردار، من رفتم
هوش مصنوعی: من سختی‌ها را تحمل کردم و در دل می‌گفتم روزی از وصال تو بهره‌مند خواهم شد، اما وقتی دوستم از وصال تو بی‌بهره بود، من از آنجا رفتم.
ز پیش دوستان رفتن نباشد اختیار دل
بنالم، تا بداند خصم: کز ناچار من رفتم
هوش مصنوعی: بی‌اختیار از پیش دوستان می‌روم و دلم را به درد می‌آورم تا دشمن بداند که به اجبار از آنجا رفته‌ام.
چو دل پیش تو میماند گواهی چند برگیرم:
کزین پس با دل گمره ندارم کار، من رفتم
هوش مصنوعی: وقتی دل من نزد تو باقی می‌ماند، دیگر چه گواهی می‌توانم بیاورم؟ از این پس با دل سرگشته‌ام کاری ندارم، من رفته‌ام.
ترا چندین که با من بود یاری، بندگی کردم
چو دانستم که غیر از من گرفتی یار، من رفتم
هوش مصنوعی: من به خاطر دوستی‌ام با تو، مدت‌ها خدمتگذاری کردم، اما وقتی متوجه شدم که غیر از من کسی را به عنوان دوست انتخاب کرده‌ای، از تو فاصله گرفتم.
بخواهم رفتن از جور تو من امسال و می‌دانم
که از شوخی چنان دانی که از پیرار من رفتم
هوش مصنوعی: من می‌خواهم امسال از ظلم تو دور شوم و خوب می‌دانم که با شوخی و ناز خود چقدر به من نزدیک بودی، همانطور که از پیرار من دور شدم.
مرا گفتی که: غمخوار تو خواهم شد بدلداری
نگارا، بعد ازینم گر تویی غمخوار، من رفتم
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که برای دلداریت از من مراقبت خواهی کرد، اما حالا که تو به این کار ادامه می‌دهی، من دیگر اینجا نیستم.
ندارد اوحدی با من سر رفتن ز کوی تو
تو او را یادگار من نگه می‌دار، من رفتم
هوش مصنوعی: اوحدی از من پیوندی ندارد و نمی‌تواند از کوی تو برود، اما او را به عنوان یادگاری از من حفظ کن، زیرا من دیگر رفته‌ام.