گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۶

نبض دل شوریدهٔ محرور گرفتم
دامن ز هوی و هوسش دور گرفتم
زین حجرهٔ ویرانه چو شد سیر دل ما
راه در آن خانهٔ معمور گرفتم
گر راه درازست، چه اندیشه؟ که پنهان
ره توشه ازان منظر منظور گرفتم
در صورت حورا صفتی نیست ز حسنش
من دیده ز دیدار چنان حور گرفتم
تا مرده دلان را ز کف غم برهانم
چون روح نفس در نفس صور گرفتم
در حضرت سلطان معانی به حقیقت
بردیم مثال خود و منشور گرفتم
ای اوحدی، آن نور که پروانهٔ اویی
چون رفت؟ که این تابش از آن نور گرفتم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نبض دل شوریدهٔ محرور گرفتم
دامن ز هوی و هوسش دور گرفتم
هوش مصنوعی: احساسات عمیق و ملتهب قلبم را درک کردم و از آرزوها و تمایلات بی‌حساب دور شدم.
زین حجرهٔ ویرانه چو شد سیر دل ما
راه در آن خانهٔ معمور گرفتم
هوش مصنوعی: از این اتاق ویران که دل ما دیگر از آن خسته شده، راهی به سوی آن خانه پر از زندگی و آبادانی پیدا کردم.
گر راه درازست، چه اندیشه؟ که پنهان
ره توشه ازان منظر منظور گرفتم
هوش مصنوعی: اگر مسیر طولانی است، چرا نگرانی؟ چون من از آن منظر، لوازم و منابع لازم برای سفر را به طور پنهانی جمع کرده‌ام.
در صورت حورا صفتی نیست ز حسنش
من دیده ز دیدار چنان حور گرفتم
هوش مصنوعی: در چهره حوریان هیچ زیبایی از زیبایی او وجود ندارد؛ من از دیدار او آن‌قدر مجذوب شدم که به حالت حوری درآمدم.
تا مرده دلان را ز کف غم برهانم
چون روح نفس در نفس صور گرفتم
هوش مصنوعی: من می‌خواهم افرادی که دل‌هایشان از غم خالی شده را نجات دهم، زیرا جان و روح خود را در نفس خودم حس می‌کنم.
در حضرت سلطان معانی به حقیقت
بردیم مثال خود و منشور گرفتم
هوش مصنوعی: در حضور پادشاه، حقیقت را به معنای واقعی اش منتقل کردیم و خود را مانند یک مثال و الگو به تصویر کشیدم.
ای اوحدی، آن نور که پروانهٔ اویی
چون رفت؟ که این تابش از آن نور گرفتم
هوش مصنوعی: ای اوحدی، تو که روشنی و زیبایی‌ات کارساز است، بگو آن نوری که پروانه به دورش می‌چرخد چه زمانی رفت؟ چرا که من این درخشش را از آن نور به دست آورده‌ام.