غزل شمارهٔ ۴۸۲
چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم
حکایت دگران سر به سر زیاد بهشتم
اگر چه نام مرا دور کردهای تو ز دفتر
به نام روی تو صد دفتر نیاز نبشتم
ز شاخ وصل تو دستم نداد میوهٔشیرین
مگر که دانهٔ این میوه تلخ بود، که کشتم
اگر چه موی شکافی همی کنم ز معانی
به اعتماد تو یکسر پلاس بود،که رشتم
به خاک پای تو کز دامن تو دست ندارم
و گر ز قالب پوسیده کوزه سازی و خشتم
اگر تو روی نخواهی نمود روز قیامت
به دوزخم بر ازین ره، که من نه مرد بهشتم
سرشک دیده چنان ریخت اوحدی ز فراقت
کز آب دیدهٔ او خاک ره به خون بسرشتم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم
حکایت دگران سر به سر زیاد بهشتم
هوش مصنوعی: زمانی که در دل خود تصویر تو را حک کردم، داستانهای دیگران را تمامی فراموش کردهام و فقط به یاد تو هستم.
اگر چه نام مرا دور کردهای تو ز دفتر
به نام روی تو صد دفتر نیاز نبشتم
هوش مصنوعی: هرچند که تو من را از یادها بردهای و نامم را از دفتر خود حذف کردهای، اما به خاطر زیباییات، بینیاز از نوشتن هزاران دفتر هستم.
ز شاخ وصل تو دستم نداد میوهٔشیرین
مگر که دانهٔ این میوه تلخ بود، که کشتم
هوش مصنوعی: از شاخهای که به واسطهٔ ارتباط با تو به وجود آمده، میوهٔ شیرینی به من ندادند، جز اینکه دانهٔ این میوه تلخ بود و من هم به خاطر آن دانه تلخ را از بین بردم.
اگر چه موی شکافی همی کنم ز معانی
به اعتماد تو یکسر پلاس بود،که رشتم
هوش مصنوعی: اگرچه به تحلیل و تجزیه معانی میپردازم، اما باز هم به خاطر محبوبیت و اعتماد به تو، همه چیز برای من به یک پلاس یا تکهای از زندگیام تبدیل میشود.
به خاک پای تو کز دامن تو دست ندارم
و گر ز قالب پوسیده کوزه سازی و خشتم
هوش مصنوعی: من خود را تا خاک پای تو میرسانم، زیرا از دامن تو نمیتوانم دست بکشم، حتی اگر از قالب فرسودهٔ یک کوزهگر و خاک سرشته شوم.
اگر تو روی نخواهی نمود روز قیامت
به دوزخم بر ازین ره، که من نه مرد بهشتم
هوش مصنوعی: اگر تو در روز قیامت به من توجه نکنی و رویی نشان ندهی، من هم به جهنم میروم، چون من لیاقت بهشت را ندارم.
سرشک دیده چنان ریخت اوحدی ز فراقت
کز آب دیدهٔ او خاک ره به خون بسرشتم
هوش مصنوعی: چشمهای اوحدی به قدری از دوری یار اشک ریخته که آبهای اشک او، خاک جاده را به رنگ خون آغشته کرده است.

اوحدی