غزل شمارهٔ ۴۸۱
دلبرا، قیمت وصل تو کنون دانستم
که فراوان طلبت کردم و نتوانستم
خلق گویند: سخنهای پریشان بگذار
چه کنم؟ چون دل شوریده پریشانستم
گر چه از خاک سر کوی تو دورم کردند
همچنان آتش سودای تو در جانستم
گفته بودم که: بترک تو بگویم پس ازین
باز میگویم و از گفته پشیمانستم
گر به درد من سرگشته ترا خرسندیست
بکشم درد تو ناچار، چو درمانستم
آنچه از هجر تو بر خاطر من میگذرد
گر به کفار پسندم نه مسلمانستم
اوحدی،عیب من خسته مکن در غم او
چون کنم؟ کین دل مسکین نه به فرمانستم
غزل شمارهٔ ۴۸۰: من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستمغزل شمارهٔ ۴۸۲: چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلبرا، قیمت وصل تو کنون دانستم
که فراوان طلبت کردم و نتوانستم
هوش مصنوعی: عزیزم، حالا میفهمم که چقدر ارزش رابطه با تو بالاست. با این وجود، هر چه تلاش کردم به آن نرسم، نتوانستم.
خلق گویند: سخنهای پریشان بگذار
چه کنم؟ چون دل شوریده پریشانستم
هوش مصنوعی: مردم میگویند که صحبتهای بیمعنا را کنار بگذار، اما من چه کار کنم؟ چون دل من به شدت آشفته و ناآرام است.
گر چه از خاک سر کوی تو دورم کردند
همچنان آتش سودای تو در جانستم
هوش مصنوعی: هرچند که مرا از محل تو دور کردهاند، اما آتش عشق و تمایل به تو در وجودم شعلهور است.
گفته بودم که: بترک تو بگویم پس ازین
باز میگویم و از گفته پشیمانستم
هوش مصنوعی: من قبلاً گفته بودم که دیگر از این به بعد چیزی نخواهم گفت، اما حالا دوباره میگویم و از این که پیشتر گفتم پشیمانم.
گر به درد من سرگشته ترا خرسندیست
بکشم درد تو ناچار، چو درمانستم
هوش مصنوعی: اگر خاطر تو از درد من شاد میشود، درد تو را تحمل میکنم، هرچند خودم در رنج هستم.
آنچه از هجر تو بر خاطر من میگذرد
گر به کفار پسندم نه مسلمانستم
هوش مصنوعی: آنچه از دوری تو در دل من میگذرد، اگر برای کافران خوشایند باشد، من دیگر مسلمان نیستم.
اوحدی،عیب من خسته مکن در غم او
چون کنم؟ کین دل مسکین نه به فرمانستم
هوش مصنوعی: اوحدی، لطفاً بیشتر از این عیبهای من را برایم یادآوری نکن، چون نمیدانم چگونه در غم او خودم را آرام کنم. دل من به هیچ وجه در کنترل من نیست و حال خوبی ندارد.

اوحدی