گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۸

صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستم
که ز دیدن تو بی‌هوش و ز گفتن تو مستم
دل من به دام عشق تو کنون فتاد و آنگه
تو در آن، گمان که: من خود ز کمند عشق جستم
دل تنگ خویشتن را به تو می‌دهم، نگارا
بپذیر تحفهٔ من، که عظیم تنگ دستم
خجلم که بر گذشتی تو و من نشسته، یارب
چو تو ایستاده بودی، به چه روی می‌نشستم؟
به مؤذن محلت خبری فرست امشب
که به مسجدم نخواند، چو ترا همی پرستم
چه سلامها نبشتم بتو از نیازمندی!
مگرت نمی‌رسانند چنانکه می‌فرستم؟
اگرت رمیده گفتم، نشدم خجل، که بودی
و گرم ربوده گفتی، نشدی غلط که هستم
به دو دیده خاک پای تو اگر کسی بروبد
به نیاز من نباشد، که برت چو خاک پستم
تو به دیگران کنی میل، چو من چگونه باشی؟
که ز دیگران بُریدم دل خویش و در تو بستم
دلم از شکست خویشت خبری چو داد، گفتی؟
دل اوحدی چه باشد؟ که هزار ازین شکستم

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستم
که ز دیدن تو بی‌هوش و ز گفتن تو مستم
هوش مصنوعی: ای محبوب، لطفاً با مهربانی دستم را بگیر، چون از دیدن تو چنان متأثر و بی‌هوش شدم که نمی‌توانم خود را کنترل کنم و از صحبت کردن با تو سرشار از شوق و سرور هستم.
دل من به دام عشق تو کنون فتاد و آنگه
تو در آن، گمان که: من خود ز کمند عشق جستم
هوش مصنوعی: دل من اکنون در دام عشق تو گرفتار شده و تو اینگونه فکر می‌کنی که من خودم به اراده از این دام رها شده‌ام.
دل تنگ خویشتن را به تو می‌دهم، نگارا
بپذیر تحفهٔ من، که عظیم تنگ دستم
هوش مصنوعی: دل سوزان و ناراحت خود را به تو تقدیم می‌کنم، ای محبوب، لطفاً این هدیه را بپذیر، زیرا من در ازای احساساتم چیزی بیش از این ندارم.
خجلم که بر گذشتی تو و من نشسته، یارب
چو تو ایستاده بودی، به چه روی می‌نشستم؟
هوش مصنوعی: از اینکه تو از کنارم گذشتی و من بر زمین نشسته بودم، به شدت شرمنده‌ام. ای کاش تو ایستاده بودی، چرا من باید در آن حال بنشینم؟
به مؤذن محلت خبری فرست امشب
که به مسجدم نخواند، چو ترا همی پرستم
هوش مصنوعی: به مؤذن محل بگو که امشب برای خواندن اذان به مسجد نرود، چون من از او خواسته‌ام.
چه سلامها نبشتم بتو از نیازمندی!
مگرت نمی‌رسانند چنانکه می‌فرستم؟
هوش مصنوعی: من به تو سلام‌های زیادی فرستادم از روی نیاز و دلتنگی‌ام! آیا این سلام‌ها به تو نمی‌رسد همان‌طور که من می‌خواهم برسند؟
اگرت رمیده گفتم، نشدم خجل، که بودی
و گرم ربوده گفتی، نشدی غلط که هستم
هوش مصنوعی: اگر من از تو دور شدم، از این موضوع شرمنده نیستم، زیرا تو که با شور و شوق صحبت کردی، در مورد من اشتباه نکردی که در حال حاضر هستم.
به دو دیده خاک پای تو اگر کسی بروبد
به نیاز من نباشد، که برت چو خاک پستم
هوش مصنوعی: اگر کسی با دو چشمش به خاک پای تو نگاه کند و آن را بوسه زند، نیازی به درخواست من ندارد، چون تو از من هم پایین‌تر و حقیرتری.
تو به دیگران کنی میل، چو من چگونه باشی؟
که ز دیگران بُریدم دل خویش و در تو بستم
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی به دیگران علاقه‌مند باشی در حالی که من قلبم را از همه گرفته‌ام و فقط به تو وابسته‌ام؟
دلم از شکست خویشت خبری چو داد، گفتی؟
دل اوحدی چه باشد؟ که هزار ازین شکستم
هوش مصنوعی: وقتی دلم از درد و شکست خود خبر داد، گویی اوحدی به من گفت که دلش چه حالی دارد، حالا که من هزار بار شکسته‌ام.

حاشیه ها

1398/01/11 08:04
علی راد

بیت نهم به جای بدیدم باید بریدم باشه