گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۶

اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که: مستم
مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم
مرا چه سود ملامت؟ به یاد بادهٔ روشن
که پند کس ننیوشم کنون که توبه شکستم
اگر چه گوشه گرفتم ز خلق و روی نهفتم
گمان مبر که ز دام تو شوخ دیده برستم
گمان مبر که بدوزم نظر ز روی تو هرگز
که من چو صنع ببینم خدای را بپرستم
شکایت تو به دیوار می‌کنم به ضرورت
چو اعتماد ندارم که: قاصدی بفرستم
دلم تعلق اگر با دهان تنگ تو دارد
روا بود که بگویم که: دل به هیچ ببستم
دل ببردی و جانم در اوفتاد به آتش
کناره کردی و من در میان خاک نشستم
هزار بار دلم را شکسته‌ای به جفاها
که هیچ بار نگفتی: دل که بود؟ که خستم
چو محتسب پی رندان رود ز بهر ملامت
مکن حمایت من پیش او، که صوفی و مستم
ستمگرا، چه بر آید ز دست من که نبردی؟
قرار و صبر و دل و دین و هر چه بود به دستم
به اوحدی دل من پای بند بود همیشه
ترا بدیدم و از بند او تمام برستم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که: مستم
مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم
هوش مصنوعی: اگر به حضور قاضی بگویند که مست هستم، چه فرقی می‌کند؟ چون من همیشه رند و خودسر بوده‌ام و همچنان هستم.
مرا چه سود ملامت؟ به یاد بادهٔ روشن
که پند کس ننیوشم کنون که توبه شکستم
هوش مصنوعی: چه فایده‌ای دارد که مرا سرزنش می‌کنید؟ به یاد شراب زلالی که می‌نوشیدم، اکنون که عهد و پیمان خود را شکسته‌ام، به هیچ نصیحتی گوش نخواهم داد.
اگر چه گوشه گرفتم ز خلق و روی نهفتم
گمان مبر که ز دام تو شوخ دیده برستم
هوش مصنوعی: هرچند که از مردم دوری گزیدم و روی خود را پنهان کردم، فکر نکن که از چنگال تو فرار کرده‌ام و از زیر نظر تو خارج شده‌ام.
گمان مبر که بدوزم نظر ز روی تو هرگز
که من چو صنع ببینم خدای را بپرستم
هوش مصنوعی: مبادا گمان کنی که من هرگز نظرم را از روی تو برمی‌دارم؛ زیرا هرگاه زیبایی‌ها و آفرینش را ببینم، سر به سجده در برابر خالق زیبایی‌ها می‌گذارم.
شکایت تو به دیوار می‌کنم به ضرورت
چو اعتماد ندارم که: قاصدی بفرستم
هوش مصنوعی: من از درد و دل خود به دیوار می‌گویم، چون به هیچ‌کس اعتماد ندارم که پیامی به کسی برساند.
دلم تعلق اگر با دهان تنگ تو دارد
روا بود که بگویم که: دل به هیچ ببستم
هوش مصنوعی: اگر دل من به دلت وابسته است و این وابستگی را احساس می‌کنم، درست است که بگویم هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد.
دل ببردی و جانم در اوفتاد به آتش
کناره کردی و من در میان خاک نشستم
هوش مصنوعی: تو قلب من را تسخیر کردی و جانم را به آتش کشیدی، در حالی که خودت به کنار رفتی و من در میان غم و اندوه نشسته‌ام.
هزار بار دلم را شکسته‌ای به جفاها
که هیچ بار نگفتی: دل که بود؟ که خستم
هوش مصنوعی: دلم را هزار بار به خاطر رفتارهای نادرستت شکسته‌ای، اما هرگز نگفته‌ای که دل چیست و من چقدر疲وگینم.
چو محتسب پی رندان رود ز بهر ملامت
مکن حمایت من پیش او، که صوفی و مستم
هوش مصنوعی: وقتی که نگهبان می‌خواهد به رندان سخت بگیرد و آن‌ها را سرزنش کند، تو از من حمایت نکن پیش او، چون من صوفی و در حال مستی هستم.
ستمگرا، چه بر آید ز دست من که نبردی؟
قرار و صبر و دل و دین و هر چه بود به دستم
هوش مصنوعی: ستمگر، چه کاری از دست من برمی‌آید وقتی که تو نبردی؟ همه آرامش و صبر و ایمان و هر چیزی که داشتم به دست تو بود.
به اوحدی دل من پای بند بود همیشه
ترا بدیدم و از بند او تمام برستم
هوش مصنوعی: دل من همیشه به اوحدی وابسته بود. وقتی تو را دیدم، از این وابستگی رها شدم.

حاشیه ها

1395/02/24 19:04
کاظم ایاصوفی

مصراع اول بیت هفتم بجای دل باید دلم یا دلی باشد که دلم بهتر است